دکتر نوربالا: نهادینه شدن نوع دوستی و وطن پرستی در فرد موجب می شود بدون چشم داشت خدمت کند
دکتر احمدعلی نوربالا؛ استاد تمام و پیشکسوت گروه روانپزشکی دانشگاه است. وی در گفت گویی با دفتر دانش اموختگان از ارتباطات دانشجویی، ارائه خدمات صادقانه برای رسیدن به آرامش درونی، ارتباط پزشک با بیمار و لزوم مردم شناسی در تشخیص بیماری می گوید که در ادامه می خوانید.
آقای دکتر لطفا برای خوانندگان ما، از خاطرات دوران کودکی تا استادی دانشگاه بفرمایید؟
احمدعلی نوربالا هستم . دوم فرودین 1334 در شهرستان تفت یزد درخانواده ای متوسط و رو به پایین به دنیا امدم. شغل پدرم نجاری و کشاورزی بود. بعد از چند فرزند که به دنیا امده و از بین رفته بودند، من فرزند دوم بودم. دوره ی دبستان را به مدت 4 سال در دبستان اسدی تفت که رئیس آن یک روحانی به نام سید حسن قریشی بود و هر 4 کلاس را خودش اداره می کرد، گذراندم. وی ضمن آموزش تمامی درس های رایج، خوشنویسی و نقاشی و دینی را هم به ما می آموخت.
سال 5 و 6 دبستان را هم در مدرسه ی شاپور تفت و 6 سال دبیرستان را در تنها دبیرستان تفت به نام مدرسه ی 6 بهمن گذراندم؛ در سال 1352 یزد فرمانداری کل بود و من در آن مقطع نمره اول فرمانداری کل یزد در حوزه ی پسران را کسب کردم البته دختر خانومی هم بود که معدلش چند صدم بالاتر از من بود. تنها کسی که ان زمان از کل استان یزد در پزشکی تهران قبول شد من بودم. در همان سال 1352 وارد رشته پزشکی دانشگاه تهران و در سال 59 فارغ التحصیل شدم.
در سال 1364 در امتحان تخصصی شرکت کردم و انتخاب شدم. در سال 1367 هم در امتحان بورد تخصصی شرکت کردم و نفر اول شدم. بعد از آن هم به استخدام هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران درآمدم.
بعد از فارغ التحصیلی با توجه به شرایط حاد پس از انقلاب در مسیر بهداری سپاه قرار گرفتم و به سمت معاون بهداری سپاه منصوب شدم.
پس از گذشت چند سال که وارد دانشگاه شدم به دلیل شرایط جنگی و داشتن سابقه مدیریت بهداری سپاه؛ به دکتر مرندی پیشنهاد شد که بنده معاون درمان وزارتخانه شوم از این رو به مدت یک سال معاون درمان بودم. پس از دوران وزیری ایشان، کار آموزشی و علمی را دنبال کردم. سپس معاون اداری و مالی وزارت خانه شدم. پس از یک سال و اندی به مدت بیش از 6 سال رئیس دانشگاه شاهد شدم.
در زمان وزارت دکتر فرهادی پست معاونت پژوهشی وزارت خانه به عهده بنده گذاشته شد. که به مدت دو سال ظول کشید. تا اینکه در سال 1378 رئیس جمعیت هلال احمر شدم که تا سال 84 ادامه داشت.
از راه اندازی بخش روانتنی بیمارستان امام خمینی بگویید؟
تلاش من این بود که در بیمارستان امام خمینی دوباره بخشی برای بیماران روان داشته باشیم. بر این اساس جلسات متعددی را برای این اقدام با روسای وقت دانشگاه برگزار کردیم تا در خرداد سال 88 بخش روان تنی به صورت رسمی راه اندازی و نخستین بیمار آن پذیرش شد و توانستیم دوباره بخش متفاوت و تکامل یافته ای با نام بخش روان تنی را راه اندازی کنیم.
از ارتباطات دوران دانشجویی و رابطه اساتید آن زمان با دانشجویان بگویید؟
آن زمان اساتید در دسترس تر بودند و اگر کسی به عالم پزشکی علاقه مند بود خیلی استقبال می کردند. رابطه دانشجوها هم با یکدیگر خوب بود. افق عده ای این بود که به مردم خدمت کنند، عذه ای هم برای ادامه تحصیل دوست داشتند به خارج از کشور بروند. برای عده ای هم فعالیت های سیاسی، اجتماعی مهم تر بود. توجه به آموزش و پژوهش بسیار پررنگ بود چون آن زمان فعالیتهای بهداشتی درمانی به عهده وزارت بهداشت بود از کیفیت آموزش کاسته نمی شد.
ولی الان اساتید درگیر کارای کارانه هستند، بار درمان به دوش دانشگاهها گذاشته شده و نسبت به گذشته تغییرات فراوانی اعمال شده است.
یک پزشک چگوه میتواند موفق باشد و در تعاملات اجتماعی با دانشجوها جگونه می تواند عمل کند؟ بحث احساس آرامش و اعتماد بیمار به پزشک را چگونه تعریف می کنید؟
کسانی که وارد رشته پزشکی می شوند باید بدانند که با گروهی از آحاد جامعه سروکار خواهند داشت ولو اینکه سرمایه دار باشد. غیر از تشخیص خوب و درمان مناسب، نیت خیرخواهی بسیار مهم است. نیت نوع دوستی و مردم دوستی باید در فرد نهادینه شده باشد تا بدون چشم داشت خدمت کند.
فردی که حرفه پزشکی را انتخاب می کند پر واضح است که جامعه برای او سرمایه گذاری کرده باید بداند ذکات علم او خدمت خالصانه به مردم است . به نظر من اگر در رشته پزشکی نگاه خیر خواهانه به بیمار، همراه بیمار،به افرادی که نزد او آموزش می بینند و به همکار وجود داشته باشد قطعا تلاش او همراه با موفقیت و رضایتمندی خواهد بود. باید بداند که رضایتمندی در کسب پول نیست اینکه از کاری که می کند احساس رضایت درونی و آرامش داشته باشد ارزشمند است.
همانطور که در انجام هر کاری باید صبور بود، باید با آهستگی و به تدریج مهارت کسب کرد و موفقیت های جهشی معمولا دوام ندارند . ماندن در رشته پزشکی نیز نیازمند صبر بسیار است . قناعت داشتن نیز از خصوصیاتی است که یک پزشک باید داشته باشد. بسیارند در دنیا کسانی که در رشته های علمی و ... موفقیتی کسب کرده اند و به تمامی خواسته های خود نیز رسیده اند ولی آرامش ندارند.
اگر کسی برای درآمد و کسب ثروت وارد رشته پزشکی شده راه را اشتباه آمده چون مشاغل بسیاری وجود دارد که درآمدهای کلانی دارند. این رشته عشق می خواهد تا رسیدن به بهترینها را داشته باشد.
با توجه به اینکه تخصص شما روانپزشکی است این رشته چگونه می تواند به افرادی که مسائل اجتماعی مخرب، موجب آزار روح و روان آنها شده کمک کند؟
تمام دوره های آموزش پزشکی در دوران دانشجویی برای من آموزنده بود. اما تنها رشته ای که هم بحث های زیست شناختی و طبیعی و هم به وفور بحث های علوم انسانی و فلسفی و جامعه شناختی دارد و هم تحلیل و کارکرد بسیار بومی وفرهنگی در آن مطرح است، روانپزشکی است. روانپزشک باید پیش از هر چیز مردم شناس باشد. درتشخیص ودرمان اختلالات روانپزشکی مسائل فرهنگی بسیار دخیل است. من بیمارانی دارم که مثلا معتقدند همزادشان آنها را اذیت می کند. در این شرایط باید ببینم منطقه ای که فرد زندگی می کند، این مسئله رایج است یا خیر؟ اگر رایج باشد که به عنوان یک زیرمجموعه ی فرهنگی تلقی می شود و اگر رایج نیست این یک هذیان یا یک باور غلط است. این ویژگی نشان دهنده ی این است که در این رشته بحث مسائل فرهنگی بسیار مهم است.
اول باید شناخت کافی از فضای فرهنگی بیماران داشته باشیم و دوم اینکه بدانیم درد و رنج او غیر از خودش خانواده ی او را نیز تحت تاثیر قرار داده است. دیگر اینکه ارتباط با بیمار باید به قدری قوی باشد که اعتماد او به پزشک جلب شود و یقین حاصل کند که پزشک برای کمک به او آماده است.
روانپزشک در عین حالی که باید بتواند اطلاعات دقیق از روان ، روح و نفس بیمار به دست آورد باید بداند که نقش بازجو را ندارد. قاضی نیست و قضاوت نمی کند پلیس هم نیست که بازداشت کند. روانپزشک می تواند روشنگری و شفاف سازی کند تا با بیمار به نتیجه ای مشترک برسد.
بیمارانی که به شما مراجعه می کنند بازتابی از آسیب های اجتماعی هستند، دغدغه شما در رابطه با بیماران چیست؟ به نظر شما چه اصلاحاتی باید در جامعه انجام گیرد تا تعداد این گونه بیماران کاهش یابد؟
مردمی که در این سرزمین زندگی می کنند باید تا جایی که امکان دارد نگرانی هایشان را کم کنند . در حال حاضر مهمترین آسیب جامعه ما نگرانی مردم از آینده است. فکر می کنم دست اندکاران حاکمیتی باید به گونه ای کار کنند که اولا کشور پیش بینی پذیر باشد و نگرانی به حداقل برسد در عین حال امید را از مردم نگیرند. اگر مردم احساس امنیت و آرامش بکنند و امیدوار باشد آینده ای خوب در انتظار شان خواهد بود.
آقای دکتر قطعا شما ارتباطات بین المللی با موسسات علمی و آموزشی دنیا داشته اید،آیا این ارتباطات زمینه سازی برای مهاجرت شما بوده ؟ و اگر بوده چرا شما این موقعیت را قبول نکردید؟
تعاملات من با خارج از کشور در چند زمینه بوده ، یکی انجام کارهای اجرایی( حوزه ی پژوهشی، درمان و هلال احمر) دیگری شرکت در کنگره های بین المللی چه برای سخنرانی چه به عنوان میهمان که هر کدام برای من تجربه های خاص خودش را داشت. تعاملات دیگر در قالب نشر مقالات علمی بود.
در اصل انتخاب روان پزشکی برای من به دلیل علاقه مندی به این آب و خاک و مردم بود و هست. حتی در برهه ای از زمان امکان تحصیل در خارج از کشور نیز برایم فراهم شد ولی به دلیل وابستگی که به وطن و مردمم داشتم نرفتم. من همیشه در این کشور و از اساتیدم، دستیاران و حتی بیمارانم آموزش دیده ام و به آن افتخار می کنم و مدیون ایران هستم.
بسیاری از جوانان کشور برای رسیدن به رفاه و آرزوهای خود سودای مهاجرت به خارج از کشور دارند، چه توصیه ای به این جوانها دارید؟
بنده از دو زاویه به این سوال نگاه می کنم. یکی اینکه نگاه منفی به افرادی که مهاجرت می کنند، ندارم. بسیاری از افرادی که مهاجرت کرده اند به ایران عرق و نگاه مثبت دارند. در سفرهای متعددی که به خارج از کشور داشتم هر جا یک ایرانی می دیدم ولو اینکه، مخالف و معاند نسبت به نظام سیاسی بود ولی یک سمپاتی به ایران داشت و سعی می کرد به ایرانی ها کمک کند. من مطمئنم اگر موقعیتی پیش بیاید که نیاز به کمک آنها باشد حتما این کمک را از ما دریغ نخواهند کرد. آنها با مهارت هایی که کسب کرده اند همه جانبه به وطن خدمت خواهند کرد.
دیگر اینکه معتقدم عرق ملی فطری است و وجاهت دینی دارد . ما به زادگاه خود که در آن پرورش یافته ایم به طور فطری عشق داریم. نگاه خیر خواهانه ای که در پیش گفتم ابتدا باید در اولویت کشور مان باشد. اگر صبور باشیم می بینیم که در کشور خودمان نیز جای رشد وجود دارد. باز تاکید می کنم که اگر قرار است ذکات علم را پرداخت کنیم بهتر است به این آب و خاک خدمت کنیم ولی اگر ترجیح می دهند که مهاجرت کنند نگاه انسان دوستانه خود و همچنین برای ادای دین، کشور خود را فراموش نکنند.
برای افرادی که ماندن در کشور را برای خود شکست می دانند چه توصیه ای دارید؟
برخی از این افراد به عنوان بیمار به من مراجعه می کنند، من به او می گویم فکر کن اسیر هستی . یادآور می شوم که شایع ترین اختلال در اسرا اختلال سازگاری است، می شود در کشور ماند و از این ناخرسندی ها، ناملایمات و ناکامی ها به عنوان فرصت استفاده کرد.
اگر در یک جمله بخواهید عشق به وطن را تعریف کنید با چه ادبیاتی سخن می گویید؟
عشق به میهن ریشه در فطرت آدمی دارد . در انس و علاقه ای که به زادگاه است وجود دارد. پس هیچ کس نمی تواند بگوید که من عرقی به وطنم ندارم. شاید شدتش کم یا زیاد باشد ولی در وجود همه هست.
از زندگی شخصی خود بگویید، همسر و فرزندانتان در حال حاضر چه می کنند؟
من در سال ششم پزشکی ازدواج کردم . از نظر فکری و اعتقادی با همسرم بسیار شبیه به هم هستیم. اولین فرزند ما که دختر بود در سال 59 به دنیا آمد جالب است که خودم او را در بخش زایمان بیمارستان امام خمینی(ره) به دنیا آوردم. فرزند بعدی من در سال 60 و سومی در سال 66 به دنیا آمد. دختر اولم لیسانس کامپیوتر گرفت و پس از کسب مدرک کارشناسی ارشد فلسفه، اکنون دانشجوی دکترای فلسفه دانشگاه تربیت معلم است. اکنون ازدواج کرده و دو فرزند 12ساله و 8 ساله دارد. پسرم فوق لیسانس فیزیک را از دانشگاه شریف گرفت و برای دکتری فیزیک به آمریکا رفت و مدرک دکترایش را از دانشگاه استنفورد آمریکا گرفته است. الان استادیار فیزیک دانشگاه تهران و صاحب دو فرزند 8 و دو ساله است. فرزند آخرم با اینکه رتبه 24 کنکور شد ولی به علت علاقه ای که به علوم انسانی وبالینی داشت، رشته روانشناسی بالینی را انتخاب کرد و الان دکتری روانشناسی سلامت دارد، ازدواج کرده و یک فرزند 2 سال و نیمه دارد.
آیا از زندگی خود راضی هستید؟ اگر به گذشته برگردید باز این راه را انتخاب می کنید؟
بله از زندگی خود رضایت کامل دارم و خدا را به خاطر نعمتهایی که به من ارزانی داشته شاکرم. گرچه فکر می کنم می توانستم از نظر شخصیتی و علمی بهتر هم باشم.
اما در مورد اینکه اگر به گذشته برگردم این راه را انتخاب می کنم یا خیر واقعا باید بگویم سوال مشکلی است چون نمی دانم شرایط چگونه می بود .
ولی حالا از اینکه می بینم در بسیاری از مواقع بیمارانم از درمانشان احساس رضایتمندی دارند خرسندم.
خوشبختانه امروزه به این نگاه رسیده ایم که اساتید دانشگاه دارای رتبه های اجتماعی، سرمایه کشور هستند. به عنوان مثال ، بیماری که به من مراجعه می کند باید با جلب اعتماد درمانش را انجام دهم.
شما سالها در بیمارستان روزبه فعالیت می کردید؟ کمی از آنجا سخن بگویید.
اولین باری که به بیمارستان روزبه رفتم سال 54 یا 55 دوره استاجری بود. در واقع یکی از علاقه مندی های من به این بیمارستان حضور اساتید فرهخته و برجسته بود. وجود بیمارستانهای جنرال امروزه می تواند به ارتقا سطح سلامت کمک قابل توجه ایی کند.
جایگاه بیمارستان روزبه در تربیت متخصصان روان پزشکی و معالجه بیماران بسیار کلیدی است ولی بخش عظیمی از بیماران برای ترس از انگ خوردن در جامعه از مراجعه به منظور درمان بیماریشان امتناع می کنند . وجود بخش ها و درمانگاههای روان پزشکی امروزه بیشتر می تواند کمک کند.
همانطور که می دانید استادان محدوده زمانی خدمت دارند، بازنشستگی از نظر شما چیست؟ آیا یک پزشک یا یک معلم بازنشست می شود؟ آیا شما بعد از بازنشستگی بیمارستان امام یا روزبه را ترک می کنید؟
یک بحث این است که از نظر اداری چه مقدار اجازه خدمت بدهند، که قاعدتا محدودیتهای زمانی دارد چون جوان ها هم باید وارد عرصه اجتماع شوند. در این مورد تابع قوانین و مقررات هستیم.
ولی بازنشستگی به مفهومی که فکر کنیم زمینگیر شدن و بازنشسته شدن را پس از دوره سنوات قانونی در مورد استاد دانشگاه و همچنین پزشکی محقق نمی شود. در رشته ما به خصوص ، هر چه که سن افزایش یابد تجربه بیشتر می شود.
باید ببینیم نسل جوان از تجربیات هیات علمی می خواهد بهره مند شود یا خیر؟ به هر حال امروزه دسترسی به اطلاعات از طریق اینترنت مراجعه به استاد را محدود کرده مگر اینکه نسل جوان برای کسب تجربه و مهارت نیازمند استادان باشد. به نظر من ما خیلی در بهره مندی از تجربیات پیشینیان
موفق نبوده ایم. بعد از فوت آنها بزرگداشت برگزار می کنیم ولی در زمان حیاتشان، متاسفانه کوتاهی می کنیم.پیشینیان ما در تمامی عرصه های علمی بسیار قدرتمند بوده اند و به راحتی می توان از علمشان استفاده کرد. ولی نسل ما آن را کار سختی می دانند.
آیا شما در صورت امکان مایل به ادامه همکاری با دانشگاه هستید؟
حتما اینجا جا دارد از استاد عزیز دکتر بهادری که از مفاخر پزشکی کشور هستند تشکر کنم که دفتر دانش آموختگان و خانه استاد را راه اندازی کردند که عمل بسیار زیبا و حکایت از دلبستگی به وطن دارد.
البته تمامی اساتید بازنشسته از انجام این عمل بسیار خوشحالند ولی این رابطه تا وصل شود مسیر طولانی در پیش دارد. ولی بنده در صورت تمایل دانشگاه از همکاری مجدد استقبال خواهم کرد.
تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار
از فرصتی که ایجاد کردید متشکرم.
خبر: مقدم
عکس: داود فرامرزی
ارسال به دوستان