مصاحبه با حافظ قرآن، پژوهشگر برتر، ورزشکار نمونه و فرزند جانباز فاطمه نریمانی
تماشاچی صرف بودن، رسالت یک دانشجوی وظیفهشناس نیست در ادامه روند آشنايي با يادگاران عرصه دفاع مقدس اين بار سراغ فاطمه نريماني فرزند جانباز و پژوهشگر برتر رفتيم كه علاوه بر كسب مدال هاي ورزشي حافظ قران نيز هست.
فاطمه نريماني فرزند جانباز و پژوهشگر برتر در اين مصاحبه از همت والايش برايمان مي گويد و حفظ قران و تمسك به آن را از بزرگترين دلايل موفقيتش مي داند. با هم پاي صحبت اين دانشجوي نمونه مي نشينيم.
با سلام و تشکر از اینکه دعوت ما را پذیرفتید، لطفا ضمن معرفی، نسبت خود را با ایثارگر بیان کنید.
فاطمه نریمانی متولد مهرماه سال هفتادودو در شهر تهران و فرزند جانباز 25 درصد هستم. پدرم رزمنده بود و به مدت 99 ماه در جبهه حضور داشت و سه بار دچار مجروحیت کلی شد. مادرم هم در بمباران مناطق کردستان براثر عامل شیمیایی به درجه جانبازی نائل شده بود و به علت صدمات وارده در دیماه 93 فوت شد. من دو برادر دارم. برادر بزرگترم در رشته مهندسی تحصیلکرده و برادر کوچکترم دانشجوست. من در سال 90 با معدل بالاي 18 از مدرسه فارغ التحصيل شدم و همان سال در رشته مامايي اين دانشگاه پذيرفته شدم.
لطفاً در مورد آشنایی پدر و مادرتان و نحوه زندگیشان برایمان بیشتر بگوئید.
پدرم متولد سال 1340 است و از همان ابتدای جنگ در جبههها حضورداشته و حتی یکی از شرایط ازدواج پدرم با مادرم ادامه حضور در جبهه بوده است. پدرم در مراغه زندگی میکرد و بعد ازشروع جنگ به سپاه پاسداران پیوست. مادرم هم آن موقع ها در مسجد فعالیتهای قرآنی انجام می داد و معلم قرآن بود. بعد از آشنایی اوليه که بین آنها به وجود آمد پدرم از طریق خانوادهاش مادرم را خواستگاری کرد و بعد از مراحل اولیه به عقد هم درآمدند. گرچه هردوی آنها در شرایط جنگی و دریکی از نقاط مرزی زندگی میکردند و خطر حمله کوملهها وجود داشت اما انها با شجاعتي وصف نشدني و در شرايط حفاظت شده ازدواج كردند.
خب آن موقع ها خانوادهام در شاهیندژ زندگی میکردند و این شهر در محاصره کوملهها قرار داشت و این خونخواران بهشدت با سپاه پاسداران دشمن بودند. ازاینرو چون پدرم پاسدار بود و بیم آن میرفت که توسط کوملهها به شهادت برسد (آن روزها سر پاسدارها را میبریدند و یا زندهزنده آنها را در آب جوش میسوزاندند) مراسم ازدواج آنها کاملاً پنهانی انجام شد و پدرم مدت کوتاهی پس از ازدواج، به جبهه رفت و پنج سال تمام بهصورت مخفیانه و فقط از طریق نامه با مادرم در ارتباط بود؛ و وقتی توانست به نزد مادرم برگردد که برادربزرگم چهار ساله شده بود.
مادرم و خانوده اش هم تمام این مدت در مورد اين ازدواج سکوت کرده بودند و مادرم فقط در مسجد امور پشتیبانی رزمندگان را انجام میداد و به آموزش قرآن میپرداخت.
من واقعاً به خاطر داشتن چنين پدر و مادری وبا این بینش و درایت به خود میبالم و امیدوارم بتوانم ادامهدهنده راه این زنان و مردان غیور باشم.
فکر میکنید چه عاملی باعث شد تا والدین شما اینهمه سختی را به جان بخرند و ایستادگی کنند؟
پدر من به مدت 99 ماه در جبههها حضور داشت و بارها و بارها مورد جراحات ناشی از جنگ قرار گرفت یکبار در اثر بمباران شیمیایی، یکبار براثر تنفس گازهای سمی و بارها در اثر بمباران کومله و دموکرات بستری شد و اکنون از بیماریهای عصبی و ریوی رنج میبرد.
همانطور كه مي دانيد مردم شهر هاي مرزي با وجود تمام مشكلات و خطرات ناشي از جنگ حاضر به ترك شهر و ديار خود نشدند و همين دليلي شد تا مادرم هم در سال 63 و در یکی از بمبارانهای مناطق کردستان براثر عامل شیمیایی، به درجه جانبازی نائل شود. طوری که سالیان زیادی از داشتن فرزند دوم میترسید وقتی متوجه شد که مرا باردار است ترس عظیمی بر او مستولی شد و برای سلامتی من به امام رضا متوسل شد و حلقهاش را به داخل ضریح انداخت. بعد از من برادر کوچکترم به دنیا آمد و خدا رو شکر هردوی ما سالم بودیم. مادرم با وجود مشكلاتي كه برايش پيش آمده بود با چنگ و دندان از زندگي خود حمايت كرد و در خانه به گونه اي رفتار مي كرد كه هيچ كدام از ما بچه ها هرگز متوجه مشكلات شيميايي او نمي شديم. ما در خانه از وجود مادري مهربان و فداكار برخوردار بوديم و او در تمام مدت تحصيل در كنار ما قرار داشت و در تمام فعاليت هاي اجتماعي ما را همراهي مي كرد. البته مادرم پس از تحمل سالها درد و رنج دیماه سال 93 به دیدار لقا الله شتافت و ما را تنها گذاشت.
من بر این باورم که نهتنها پدر و مادر من که تمام مردان وزنان آن روزگار اعتقاد و بینش خاص خودشان را داشتند. آنها در مکتبی بزرگشده بودند که شهادت و ایثار نوعی وظیفه و ارزش محسوب میشد. حفظ اعتقادات و دفاع از کیان، مسئولیت مهمی است که تمام مردان وزنان ایرانزمین به آن پایبند هستند. همانطور که پدران و مادران ما از جوانی و حتي زندگی خود گذشتند تا این آبوخاک برای ما بماند ما هم موظفیم تمام سعی خود را بکنیم تا در برابر نسل بعد سرافکنده نباشيم. اگر رشادتهای آنها نبود شاید الآن ما هم روزگاری چون آوارگان سوری داشتیم.
آیا پدرتان خاطره خاصی از جبهه برای شما تعریف کرده که بخواهید برای خوانندگان بازگو کنید؟
البته نودونه ماه حضور در خط مقدم وزندگی زیر سایه مرگ پر از گفتهها و نگفتههاست که شرح آن در این مصاحبه نمیگنجد. ولی یکی از خاطرات شیرین پدرم این است که میگوید یک روز با برادرش چندین نارنجک را به پشت کوه مي برند و شروع به تمرین نارنجکاندازی میکنند و این کار باعث سروصدای زیادی میشود. اتفاقاً عراقیها در حال انجام حمله بودند و فکر میکنند عملیات لو رفته و فرار میکنند. پدرم از این خاطرهاش بهعنوان شیرینترین خاطره آن روزها یاد میکند.
چه خصوصیت خاصی در والدین خود سراغ دارید؟
پدرم خیلی مذهبی است و به نماز اول وقت خیلی اهمیت میدهد. او سرشار از روح زندگی است و این حس را در تمام زندگی به من منتقل میکند. وقتی میخواستم در کلاس کاراته شرکت کنم پدرم واقعاً از من حمایت کرد و به من روحیه داد. من تمام انرژی خود را در زندگی از ایشان میگیرم. مادرم هم در امر یادگیری قرآن واقعاً مشوقم بود و من به کمک ایشان توانستم بیست جزء قرآن را حفظ کنم و هماکنون در حال حفظ جزء بيست و يك هستم. البته من نزدیک به دو سال است که مادرم را ازدستدادهام و جای خالی او را در لحظهلحظه زندگیام لمس میکنم. مادرم دختری هجدهساله بود که در اوج جوانی به دلیل زندگی در منطقه جنگی از تمام علایق خود دست کشید و شوهرش را به جبهه فرستاد و زینب وار درراه دین خدا و حفظ عقایدش و مرزوبوم کشورش کوشید. پدرم هم با صبر بزرگی که داشت همسر و فرزند کوچک خود را به خدا سپرد و برای دفاع از کیان این مردم از هیچ تلاشي فروگزار نکرد. من از این فرصت استفاده میکنم و بر روح بلند مادرم و تمام مادران شهيد اين سرزمين سلام میفرستم و بر دستان پرمهر پدرم که همواره یار و یاور من است بوسه میزنم و آرزو میکنم بتوانم ادامهدهنده راه این زنان و مردان باشرف باشم و در ترويج بينش ايثار و شهادت كوشا باشم.
لطفاً از تأثیر قرآن بر زندگی شخصی خود برایمان بگویید.
من بیشتر موفقیت خود را از دولت قرآن میدانم و احساس میکنم با یادگیری و حفظ قرآن قدرت فراگیری در من بالاتر رفته است. ازاینرو به دوستانم توصیه میکنم حتماً در زندگی روزمره خود زمانی جهت خواندن قرآن اختصاص دهند و خودشان بهزودی نتیجه و برکت آن را در زندگی خود خواهند ديد.
لطفاً از نحوه درس خواندن خود و مراحل تحصیلتان برایمان بگویید
من در تمام دوران تحصیلم جزء دانش آموزان برتر کلاس بودم و این خصوصیت را از والدینم به ارث بردهام آنها به مطالعه و درس خواندن بسیار اهمیت میدادند و از بچگی واقعاً پشتوپناه من بودند. من اصلاً از امکانات مدارس شاهد استفاده نکردم . آنچه هستم نتیجه همت خودم و خواست خداست. البته پدرو مادرم واقعاً در امر تحصیل من بسیار کوشا بودهاند و در تمام فعالیتهای غیردرسی اعم از ورزشی، قرآنی یا پژوهشی همواره یار و همراهم بودند.
خودم هم واقعاً درسخوان بودم و از هر فرصتی برای مطالعه استفاده میکردم. من واقعاً از همان ابتدا به رشته مامایی علاقه داشتم. چون ازنظر من لحظه تولد کودکان جزء لحظات بسیار ناب و خدایی است و غیرازاین اقوام من هم در این رشته فعالیت داشتهاند و من از این رشته جدا نبودهام.
لطفا از فعالیتهای ورزشی خود برایمان بگویید.
من از سال دوم راهنمایی وارد فعالیتهای ورزشی و بخصوص کاراته شدم. البته دخترها کمتر به ورزشهای رزمی میپردازند ولی من با حمایت خانواده توانستم وارد رشته دلخواه خودم شوم و در کنار آن فوتسال و ژیمناستیک هم انجام دهم؛ و توانستم در رشته فوتسال مقام دوم را به دست آورم و در کاراته هم به اردوی تیم ملی دعوت شدم ولی چون در حال آماده شدن برای کنکور بودم نتوانستم درآن شرکت کنم. البته در کنار اینها در کلاسهای زبان هم شرکت میکردم.
شما فعالیتهای موازی زیادی دارید آیا انجام این فعالیتها بهصورت همزمان مانع پیشرفت تحصیلی شما نمیشود؟
اول بگویم که ورزش هرگز مانع پیشرفت تحصیلی كسي نمیشود. آدم وقتی ورزش میکند واقعاً شادتر و سالمتر از زمانی است که ورزش نمیکند. ما به کمک ورزش میتوانیم انرژیهای منفی را از بدن خود دور کنیم و برای یادگیری بهتر دروس آمادهتر باشیم.
اهمیت یادگیری زبان انگلیسی هم بر هیچکس پوشیده نیست. ما اگر میخواهیم در مجامع بینالمللی دیده شویم و مقالههای خود را ارائه دهیم باید به این زبان مسلط باشیم. ما حرفهای زیادی برای گفتن داریم و باید زبان و راه گفتن آن را هم بدانیم. دانش جویان موظفاند در امور پژوهشی بهصورت گستردهتری وارد جامعه جهانی شوند و دانش خود را بسط دهند.
بااینهمه فعالیت آیا وقتی برای مطالعه ي آزاد هم دارید؟
همه ما وقت زیادی داریم که اگر بتوانیم آن را ساماندهی کنیم به تمامکارهای خود میرسیم. من در مواقعی که سوار اتوبوس یا مترو میشوم سعی میکنم کتاب کوچکی همراه داشته باشم و از این وقتهای مرده استفاده کنم. ما باید به نیازهای روز جامعه و خواستههای مردم توجه داشته باشیم. دور شدن از محیطهای اجتماعی بهصرف دانشجو بودن خطر بزرگی است که جامعه ما را تهدید میکند.
لطفاً در مورد فعالیتهای پژوهشی خود کمی برایمان توضیح دهید.
من از دوران مدرسه همواره شاگرداول مدرسه بودم و کارهای تحقیقاتی زیادی انجام میدادم حتی در طرح ستاره دخت ایران رتبه اول منطقه را گرفتم. وقتی وارد دانشگاه شدم با بچههای مرکز پژوهش آشنا شدم و چون خیلی به کارهای پژوهشی علاقه داشتم به این سمتوسو کشیده شدم.
البته بیشتر فعالیتهای پژوهشی من به زمان بعد از ازدواجم برمیگردد؛ زیرا همسرم واقعاً کمکحال من بود و انرژی زیادی در این راه صرف میکند. ازجمله کارهای پژوهشی که من با كمك همسرم انجام دادم میتوانم به ارسال مقاله به کنگرههای داخلی و خارجی اشارهکنم مثل کنگره فناوری زیست نوین در ایران که مدرک بین المللی داشت و کنگره طب نظامی مالزی و کنگره طب شناور بندرعباس یا کنگره بینالمللی تغذیه که سال 93 دردانشگاه شهید بهشتی برگزار شد. در بسياري از كنگره ها هم مقاله ارائه داده ام كه بردن نام آنها بسيار وقت گير است.
نقش اخلاق را در جامعه کنونی چگونه میبینید؟
متأسفانه توجه به اخلاقیات کمرنگ شده است. ما فقط برای درس خواندن و مدرک گرفتن اینجا نیامدهایم. نسل ما نسل هوشمندی است ولی متأسفانه از هوش اجتماعی فاصله گرفته. هوش اجتماعی یعنی تعامل درست با بقیه افراد جامعه. اگر ما نتوانیم رابطه خوبی با محیط برقرار کنیم فرد موفقی نخواهیم بود؛ بهعبارتدیگر ما باید بتوانیم با مردم عادی جامعه، دوستان، اساتید و حتی محیطهای دانشگاهي ارتباط برقرار کنیم. اگر در دوران دانشجویی فقط بهصرف درس خواندن خود را از بقیه فعالیتها جدا کنیم نخواهیم توانست دانشجوی موفقی باشیم و فردا حرف زیادی در جامعه برای گفتن نخواهیم داشت. وظیفه دانشجو آگاه بودن به امور جاری جامعه و عکسالعمل مناسب نسبت به رویدادهاست. تماشاچی صرف بودن، رسالت یک دانشجوی وظیفهشناس نیست. بنابراين دانشجوي امروز بايد علاوه بر آموختن دانش روز، به نيروي اخلاق هم مجهز باشد تا در اين دنياي پر تب و تاب اسير رنگها نشود.
نظر شما در مورد دوست خوب چیست؟
ناگفته پیداست که ما خواهینخواهی از دوستانمان تقلید میکنیم و از آنها الگوبرداری میکنیم. پس چهبهتر است که با دوستان خوب نشستوبرخاست کنیم تا بتوانیم انرژی خوبی از آنها بگیریم و کارهای خوب را یاد بگیریم. دوست خوب ما را درک میکند به ما حسادت نمیکند و دلسوز خوبی برایمان خواهد بود و اگر این دوست از نظر اعتقادی هم با ما همسو و همجهت باشد بهترین یار زندگی ما خواهد بود.
لطفاً از نحوه آشنایی با همسر و ازدواج خودتان برایمان بگوئید.
من و همسرم نسبت فامیلی باهم داشتیم و از همان کودکی که خانوادهها باهم رفتوآمد داشتند همدیگر را میشناختیم؛ بنابراین وقتی پیشنهاد ازدواج از طرف خانواده همسرم مطرح شد ما وقت زیادی صرف آشنا شدن باهم نکردیم چون از خصوصیات اخلاقی هم باخبر بودیم و خانوادههایمان هم با توجه به شناختی که از ما داشتند مخالفتی نکردند. مراسم خواستگاری و عقدکنان ما هم بدون ریختوپاش و آبرومندانه برگزار شد. در مورد مسئله مهریه و جهیزیه همصحبتها بین بزرگترها انجام شد و ما چون میدانستیم آنها خیر ما را میخواهند هیچکدام هیچ مخالفتی نکردیم. ما برای ساختن یک زندگی آرام و خوب در کنار هم متفقالقول شده ایم و برای خوشبختی یکدیگر تلاش میکنیم و همین نوع نگرش باعث شده از مسئله خودنمایی فاصله بگیریم.
با توجه به اینکه شما تجربه ازدواج دانشجویی در سن پایین رادارید چه توصیهای به دوستان خوددارید؟
همسر من دانشجوی کارشناسی ارشد است و صبر و اخلاقش واقعاً ستودنی است. ما چون از بچگی یکدیگر را میشناختیم مشکل خاصی نداشتیم. البته ما هم موانع زیادی را تجربه کردیم ولی بهجرات میگویم ازدواج در سن پایین و مشکلات آن بهمراتب كمتر از ازدواج در سن بالاست. چون هرقدر بزرگتر شویم مشکلات ما هم بزرگتر میشود و صبر و تحمل ما برای کنار آمدن با آنها کمتر میشود. من و همسرم در کنار هم رشد فکری را تجربه کردیم و با زوایای پنهان یکدیگر آشنا شدیم. ما در کنار هم به درک مشترکی از زندگی رسیدیم و برای رسیدن به اهداف مشترکمان همقدم شدیم. ما کارهای پژوهشی زیادی در کنار هم انجام مي دهيم و رشد علمی خوبی را باهم تجربه مي كنيم؛ بنابراین از دوستانم میخواهم هرگز از ترس فقر و مشکلات مادی ازدواج خود را به عقب نیندازند. به خدا توکل کنید و با انتخابی شایسته راه را برای رشد عقلی و علمی خود بازکنید.
آیا شما خود را فرد موفقی میبینید؟
بله من خود را موفق میدانم چون در خانوادهای بزرگ شدم که ایثار و عشق به ولایت علی درآن موج میزد. در دامن مادری پاکدامن قرآن را فرا گرفتم و بر سر سفره پدری ایثارگر بزرگ شدم. همه این عوامل باعث شد من روحیه موفقیت را در خودم زنده و پابرجا ببینم و برای رسیدن به خواستههایم تلاش کنم. من توانستم در کنار تحصیل دانشگاهی به مسابقات ورزشی و حفظ قرآن بپردازم و در کنگرههای علمی زیادی با ارائه پوستر و مقاله شرکت کنم. من به وجود والدینم افتخار مي كنم و هرگز از ترس شناخته شدن خود را پنهان نکردم. آنچه کردهام و آنچه هستم ثمره زحمات خودم و والدینم و مهمتر از همه خواست خدا بوده است. هرگز وقت خود را صرف کارهای باطل نکردم و بهصرف داشتن زمانی شاد در محیطهای مجازی به همنوعم نخندیدم. من شادی را در ورزش و مطالعه و بیشتر دانستن جستجو کردم؛ و اکنون خود را در برابر جامعه و مردم مسئول میدانم.
در آخر اگر صحبتی دارید بفرمایید؟
ما الآن در شرایط بحرانزده منطقه، با خیال راحت زندگی میکنیم و این امنیت با زحمت مردان وزنانی بهدستآمده که از همهچیز خود گذشتند ولی از عقاید خود نگذشتند و این آبوخاک را با چنگ و دندان حفظ کردند و به ما سپردند. باید قدر تمام این زحمات را دانست و از این امنیت جهت پیشرفت در عرصههای مختلف زندگی نظیر علم و اخلاق و صنعت استفاده کرد. جنگ گرم تمامشده و ما وارد جنگ عقیدتی شدهایم. ما باید آمادهباشیم و از هیچ فرصتی جهت پیشرفت غافل نشویم. امثال پدر من درآن شرایط خاص بهترین تصمیم را گرفتند و برای دفاع از ناموس خود بسیج شدند. درد دوری از خانواده را تحمل کردند و با مشکلات و زخمهای جبهه ساختند. تنها خواسته من از جامعه این است که به قول رهبر کبیرانقلاب نگذارید پیشکسوتان جهاد و شهادت در پيچ و خم روزمره زندگي به فراموشي سپرده شوند. روزی که ما به هویت ایثار و ایثار طلبی شک کنیم پایههای اعتقادمان فرو خواهد ریخت و دشمن بیهیچ مشکلی بر جان و مال و ناموس و عقیده ما مستولی خواهد شد. انشاء اله که روحیه جهادي هرگز در این جامعه نمیرد و فرزندان ایثارگران با گردنی افراشته وارد جامعه شوند و از ترس واکنش دیگران لبهاي خود را ندوزند.
با تشکر از وقتیکه در اختیار ما قراردادید./ق
ارسال به دوستان