تقدیر از برگزیدگان چهارمین سمینار تعهدحرفه ای

دکتر عقیقی: طب فقط خواندن نیست، طب یک تجربه است.

دکتر عقیقی: طب فقط خواندن نیست، طب یک تجربه است.

در پی برگزاری چهارمین سمینار علمی تعهدحرفه ای با دکتر عقیقی پیشکسوت رشته اطفال دانشگاه به گفت و گو نشسته ایم که در ادامه می خوانید.

استاد،ضمن تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، از پیشینه زندگی شخصی ،تحصیلی و کاری خود بگویید؟
یحیی عقیقی فرزند مرحوم غلامعلی متولد 11 خرداد 1310 از کرمانشاه هستم. دوره ابتدایی را در چند دبستان گذراندم. پس از طی دوره ششم ابتدایی، به خاطر بعضی از مسائل نتوانستم ادامه تحصیل بدهم و مجبور به ترک تحصیل و مشغول به کار شدم. دفتر داری را یاد گرفته بودم و دفترهای تجارت خانه ها را می نوشتم.
بعد از مدتی که اوضاع زندگی بهتر شد تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم و هفتم و هشتم و نهم را در یک سال شبانه امتحان دادم و قبول شدم. دهم و یازدهم را هم طی یک سال شبانه گذراندم. سال 1331 و 1332 سال دوازدهم را با انتخاب رشته طبیعی گذراندم و در همان سال  کنکور شرکت کردم و با نمره بالایی در دانشگاه تبریز قبول شدم. البته در دانشگاه های دیگر هم قبول شدم ولی به خاطر بعضی از امتیازاتی که دانشگاه تبریز داشت و من می توانستم استفاده کنم آن را انتخاب کردم، از جمله محل اسکان رایگان، کمک تحصیلی که از طرف شهرداری کرمانشاه به بچه هایی که در تبریز بودند داده می شد (البته شامل حال بنده نشد و شهریه پرداخت می کردم).
تمام سال های دانشکده پزشکی را با رتبه اول طی کردم و دوره انترنی و سال ششم را هم دوباره شاگرد اول شدم. در آن زمان پزشکی شش ساله بود. چون تمامی سال ها اول بودم و هیچ تجدیدی نداشتم دولت تصمیم گرفت بنده را برای ادامه تحصیل در آمریکا بورسیه کند. ولی شرایطی پیش آمد که نمی توانستند به آمریکا بفرستند و چون زبان انگلیسی هم بلد نبودم پس از مصاحبه گفتند شما بروید دوره خارج از مرکزتان را بگذرانید تا بعد. بنده هم به مسجد سلیمان رفتم یک سال و نیم دو سال حساب شد و برای بورسیه به انگلستان رفتم و تخصص اطفال را در لندن گذراندم. بعد از گذراندن چند سال دوران سخت دانشجویی، برگشتم که متأسفانه امکان جذب بنده در دانشگاه تهران میسر نشد. لذا به مسجد سلیمان شهری که قبلا دوره خارج از مرکز را در آن گذرانده بودم رفتم. سپس در یک کنگره بین المللی در مشهد توفیق همراهی با استاد قریب را یافتم و ایشان از بنده و دوستانم در آمریکا دعوت به همکاری کرد تا گروهی تشکیل بدهیم و موسسه جدیدی راه اندازی کنیم که همین کار کردیم و از سال 1348 بود که وارد دانشگاه تهران شدم.
در دانشگاه تهران خدمتم را از استادیاری شروع کردم، بعد هم مقام دانشیاری و بعد از 4 سال هم استاد شدم. سال1380 بازنشسته شدم و از آن وقت هم به بعد به طور قراردادی با دانشگاه همکاری می کنم. قبل از بازنشستگی فرصتی پیش آمد و بنده به آمریکا رفتم و دوره فلوشیپ روماتولوژی کودکان را گذراندم، بعد از چند سال این رشته را در ایران به نام دانشگاه تهران ثبت کردم که مسئولیتش نیز به من واگذار شد.
در حال حاضر صبح ها از ساعت 5:30 تا 10:30 و یا 11:30 در بیمارستان امام خمینی (ره) فعالیت می کنم. روزهایی که در دانشگاه، وزارتخانه، نظام پزشکی یا موسسات دیگر جلسه کاری است و من می توانم همکاری کنم در جلسات شرکت می کنم. اکثراً از ساعت 11 تا ساعت 14 در مطب بیماران ثابتم را می بینم بیشتر آنها بیماران روماتولوژی هستند. در مطبم پرونده بیماری های نادر که در دنیا خیلی کم مطرح شده است وجود دارد.

استاد دلیل شما  برای انتخاب رشته تخصصی کودکان چه بود؟
در حقیقت بنده از ابتدا  شیفته استاد قریب بودم. از قدیم هم با هم آشنایی داشتیم.  زمانی که به خدمت ایشان رسیدم، عاشق اخلاق و رفتار، طرز برخورد با مریض ها، طرز طبابت و نحوه رفتار اجتماعی شان شدم. سعادت داشتم چندسالی در مرکز طبی کودکان در خدمتشان باشم. همین امر باعث شد که به رشته اطفال علاقه مند شوم و به اصرار دکتر قریب به خارج از کشور رفتم. دلیل انتخاب این رشته این بود که سعادت خدمت زیر دست استاد را پیدا کنم و به فضل الهی این رشته را انتخاب کردم و تا حدی موفق هستم.

درمورد رشته روماتولوژی اطفال که  در کشور تأسیس کردید برای ما بفرمایید. چه انگیزه ای باعث شد شما دنبال این رشته فوق تخصصی بروید؟
از سال 1348 که در مرکز طبی کودکان کار می کردم در درمانگاه همراه با دکتر قریب بیشتر بیمارانی که روماتولوژی داشتند را انتخاب می کردم. خوب در آن زمان روماتولوژی مثل حالا مفصل نبود. می گفتند روماتیسم بیماری مهمی نیست. به قول دکتر دواچی که می گفت وقتی ما از فرانسه برگشتیم گفتند این بیماری که تخصص ندارد. روماتیسم یا حاد است یا مزمن. اگر حاد باشد به بیمار آسپرین می دهیم اگر مزمن باشد آرتروز می گوئیم. فکر می کردند کل بیماری همین است. ولی بعد که وارد آن شدم دیدم دنیای بزرگی دارد. در آمریکا پزشکان برای هر بخش از علم روماتولوژی اطفال، تخصص می گیرند و فوق تخصص می شوند. به این شکل نیست که یک روماتولوژیست همه قسمت ها را بداند. ولی خوب ما به همین هم قناعت کردیم.
این رشته به غیر از ایران در اکثر نقاط دنیا بود. از سال 1990 که من به آمریکا رفتم تازه رشته فوق تخصصی  شروع به کار کرد و سال 1992 اولین دوره فلوشیپ فارغ التحصیل شدند. بنابراین در خود آمریکا نیز این رشته خیلی جدید بود. البته خیلی از افراد به انگلیس رفته بودند و دوره فوق تخصصی را زیر نظر اساتید معروف آنجا گذرانده بودند ولی هنوز این رشته در آمریکا رسمی نشده بود که از سال 1992 رسمی شد.
این رشته، رشته بسیار ظریفی است چون ما 360 عدد مفصل در بدنمان داریم یعنی به تعداد روزهای سال که بسیاری از انها را هم نمی بینیم. آنهایی که می بینیم مفاصل بزرگ هستند، از جمله مفاصل دست و پا، شانه و گردن، پشت وکمر. و آنهایی که نمی بینیم از  جمله مفاصل داخل گوش تا داخل حنجره و داخل برونشات و جاهای دیگر.
در این بیماری اگر بیمار سریع مراجعه کند و بیماری زود تشخیص داده شود. کارهای اولیه انجام می گیرد و دارو تجویز می شود و می توان جلوی پیشرفت آن را گرفت و از تغییر شکل مفصل و از عوارض آن جلوگیری کرد. به والدین به زبان ساده می گوییم که چه کارهایی انجام دهند،آب درمانی، فزیوتراپی در خانه و ورزش هایی که در خانه می توانند انجام بدهند را توصیه می کنیم.

خوب استاد شما تخصصتان را خارج از کشور گذراندید، چه دلیلی باعث شد که به ایران برگشتید؟ چون خیلی از افراد از این فرصت استفاده می کنند و به کشور برنمی گردند؟
خوب پدر ومادر بنده در آن زمان زنده بودند. انسان از والدینش نمی تواند جدا شود. عشق به میهن، عشق به والدین و احساس دین به مملکت از مهترین دلایل است. به هر حال ما با پول این مملکت تحصیل کردیم. اصلاً ما پزشکی را رایگان خواندیم و پولی ندادیم. بعد هم که شاگرد اول شدیم و پول تدریس ما را دولت داد و در خارج از کشور درس خواندیم. بعد هم فوق تخصص را از آمریکا گرفتیم. هم حقوق و هم پول تحصیل بنده را دولت می داد و هم ماهیانه به خودم و خانم بنده پولی به حساب واریز می کرد. ما مدیون مملکتمان هستیم.
ما پزشک هستیم هرجا که کار کنیم در خدمت مردم هستیم ولی به نظر بنده کشورم بیشتر به من احتیاج داشت. به خاطر مملکت و مردم حق شناس و دینی که به کشور داشتم برگشتم و تا روزی که زنده هستم با این که الآن قلبم نارحت است و با سه تا استنت زندگی می کنم به مردم خدمت می کنم و از این کار لذت می برم.

استاد بازنشستگی از نظر شما چه معنایی دارد؟
به نظر من بازنشستگی برای ما معلمین دانشگاه معنا ندارد. برای پزشک که اصلاً معنا ندارد. به نظر من تا ما زنده هستیم باید در خدمت مردم باشیم. تمام سعی من این است که تا زنده هستم کارکنم چه بیمارستان باشد، چه آموزش دانشجو، انترن  یا رزیدنت. حتی در محیط های اجتماعی اگر نیاز باشد کاری انجام با جان و دل می پذیرم. به عنوان مثال در کمیته ارتقای اعضای هیئت علمی از این که همکاران دانشگاه ارتقا پیدا می کنند خوشحال می شوم و هر کمکی بتوانم انجام می دهم تا کارشان زودتر انجام شود.

از دیگر همکاران قدیمی تان به غیر از استاد قریب که ذکر خیرشان بود خاطره ای دارید؟
همه  همکاران من خاطره هستند. مرحوم دکتر سیادتی که خداوند رحمتشان کند چند سال پیش مرحوم شدند، دکتر خاتمی که واقعا خاتم اطباء هستند و از شاگردان استاد قریب، که امیدوارم خداوند طول عمر به ایشان بدهد و دوستانی که به خارج از کشور رفتند و اکنون به ایران برگشتند. البته تعدادی از آنها فوت کرده اند و یک عده هم که خوب در تهران هستند را در کنگره ها می بینم و خوشحال می شوم. به قول استاد یلدا قبل از این که برای هم بشینیم کنارشان می نشینیم دست هم را می گیریم، می فشاریم و قدر همدیگر را می دانیم تا زنده هستیم.

استاد شما  که همچنان تدریس می کنید، چه تفاوتی بین دانشجو های امروز با دانشجو های گذشته می بینید؟
امروزه دانشجویان خیلی تفاوت کردند. قبلاً برای کسب اطلاعات فقط کتاب و مجله بود اما در حال حاضر اینترنت است. این ها با آخرین اطلاعات آشنایی دارند یعنی مطلبی که یک ساعت پیش در اینترنت آمده است را می دانند. بنابراین استاد نیز باید به روز باشد، مطالعه کند، و از طریق اینترنت مطالب جدید را سرچ کند. اما یک چیزی که استاد دارد تجربه است که دانشجو ندارند. تجربه استادان در هیچ کتابی نیست. فقط با دیدن بیمار با یک علامت و معاینه دقیق و در نتیجه آزمایش، بدست می آید. این ها مطالبی است که دیگر در کتاب ها نمی شود پیدا کرد. دانشجو، انترن و رزیدنت باید از تجربه استاد استفاده کنند تا مشکلشان حل شود. طب خواندن نیست، طب تجربه است.

ارتباط شما با دانشجویانتان چگونه است؟ دانشجویی دارید که هنوز با آن ارتباط داشته باشید؟
اکثر دانشجویان من خوشبختانه الآن خودشان استاد هستند. مثلا آقای دکتر رئیس کرمی، که بیش از بیست سال است که شبانه روز با هم هستیم. تقریبا تمام روز در بیمارستان در خدمتشان هستم و ایشان رئیس بخش روماتولوژی است.
خیلی از دانشجویانم که  مثل اولادم هستند همه چیز را به من می گویند اگر می خواهند ازدواج کنند از من راهنمایی می خواهند. می خواهند خارج از کشور بروند از من می پرسند که بروم یا نروم ؟
در خارج از کشور هم  همین طور است استاد مثل پدر می ماند برای دانشجویانش. امر و نهی در کار نیست هر دو از هم یاد می گیرند. همیشه همین طور است اگر  انسان الگو باشد دیگران از او یاد می گیرند، اگر انسان درستکار باشد شاگرد یاد می گیرد، اگر منظم باشد، طرز صحبت کردن با زیر دستانشان خوب باشد با ادب صحبت کند همچنین با خانواده های بیماران که اگر لازم باشد توضیحات بیشتری گفته شود درست رفتار کند، به آنچه می پرسند خوب گوش دهد و آن چیزی که به دردشان می خورد را آموزش دهد،در این صورت ماندگار خواهد شد.

به پزشکانی که تازه می خواهند وارد عرصه خدمت  شوند چه نصیحتی دارید؟
البته یکی باید بنده را نصیحت کند، اما توصیه من این است که درستکار،منظم و منزه باشند، به فکر مادیات نباشند، سعی کنند بیمارانشان را خوب ویزیت کنند، با پرسیدن سابقه بیماری و تشخیص خوب بهترین درمان را ارائه دهند.  بی دلیل آزمایش ننویسند، بی دلیل چند رقم دارو ننویسند، تا تشخیص نداده اند دارو تجویز نکنند، یک کلام بگویند نمی دانم. این کار خیلی بهتر است تا جان مریض به خطر بیفتد، خیلی چیزها را ما هم نمی دانیم و با مشورت از دیگران و آزمایش تکمیلی تشخیص می دهیم بنابراین از مشورت کردن ابایی نداشته باشند.

جامعه چطور می تواند قدردان زحمات جامعه پزشکی باشد؟
ما به وظیفه خود عمل می کنیم، مردم ایران خیلی حق شناس هستند ما این حق شناسی را در مردمان خارج از کشور کمتر می بینیم، اینجا مردم آنقدر با محبت هستند اگر اتفاقی برای طبیب بیافتد گذشتشان خیلی زیاد است اصلا  با خارج از کشور قابل قیاس نیست، بالاخره اشتباه پیش می آید چرا که رشته ما رشته ظریفی است. ولی اگر قصد و نیت طبیب خداوند باشد دست به قلم که می برد به امید خدا باشد و بیمارش خوب شود و شب راحت بخوابد، بهترین اجر است. اگر پزشک بتواند خدمتی به بیمار دهد تا با تنی سالم در جامعه زندگی کند اجرش با خداوند است.

برای آینده جامعه پزشکی چه آرزو و امیدی دارید؟
امیدوارم افرادی که در آینده وارد این رشته می شوند خیلی  بهتر از ما باشند. به هر حال ما در یک زمانی تحصیل کردیم که امکانات خیلی کم بود، امکانات 60 سال پیش اصلاً قابل قیاس با الآن نیست. الآن با اینترنت شما می توانید تمام اطلاعات آن طرف دنیا را پیدا کنید، یک دارویی تازه کشف می شود  فوری می توانید بگویید این داروی جدید آمده است. آنقدر علم پیشرفت کرده که به نظر بنده باید بگویم ساعتی در حال تغییر است. بنابراین ما نمی توانیم با معلومات قبلی باشیم باید به روز باشیم اینکه توصیه می کنم که کسی وقتش را بی خود تلف نکند و در هر رشته ای مخصوصاً پزشکی به روز باشد برای همین است.

استاد از زندگیتان راضی هستید از اینکه رشته پزشکی را انتخاب کردید؟
الحمدالله، همیشه خدا را شاکر هستم که این توفیق را به من داد شاید لیاقتش را نداشتم ولی فضل الهی بود که قدم برداشتم، البته همسرم خیلی به من کمک کرد و همیشه پشتیبان من بود .

در پایان اگر نکته ای هست بفرمائید؟
تشکر می کنم از اینکه دفتر اعضای دانش آموختگان به اساتید قدیمی سر می زنند، فراموشمان نمی کنند. نسل جوان که این چیزها را ببینند پیش خود می گویند، دانشگاه قدر اساتیدش را می داند، می فهمند که بازنشسته ها فراموش شده نیستند. این خودش بزرگترین هدیه و نعمت برای ما و برای نسل آینده است. امیدواریم در هدفی که انتخاب کرده اید و این کار ارزنده ای که انجام می دهید موفق باشید.
امیدوارم خداوند به کسانی که دانشگاه و دانشگاه ها را اداره می کنند توفیق دهد. به پرستارهایی که بازو های اصلی ما هستند کمک کند. امیدوارم خداوند رحمتش را از این مملکت دریغ نکند که تا حالا هم نکرده است. به کسانی که به این مملکت خدمت می کنند طول عمر بدهد.

استاد لطفا یک بیت شعر به رسم یادگاری بخوانید؟

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز  /  مرده آن است که نامش به نکویی نبرند





 

کلمات کلیدی

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *