دکتر شمس شریعت: طب در ایران سابقه کهنی دارد

دکتر شمس شریعت: طب در ایران سابقه کهنی دارد

استاد پیشکسوت دانشگاه جایگاه طب را از تجارت و درآمد جدا دانست

در خصوص تقدیر از دو استاد پیشکسوت دانشگاه، به بهانه برگزاری جشنواره ابن سینا خدمت یکی از این دو استاد بزرگوار دکتر شمس شریعت تربقان، رئیس موزه تاریخ علوم پزشکی دانشگاه تهران آمدیم تا کمی از ایشان و گفته های پربارشان بهره ببریم.
با عرض سلام خدمت استاد، کمی از خود برای ما بگویید.
بسم الله الرحمن الرحیم. با عرض سلام و تشکر از عنایتی که فرمودید و از من مصاحبه ای می گیرید، آنچه که واقعاً صمیمانه معتقدم و طی چند دهه مطالعاتم به این نتیجه رسیدم که ایران زمین از دوران افسانه ای در رشته پزشکی یکی از پایه گذاران است. بررسی های تاریخی که طی این مدت انجام دادم و به خصوص مطالعه کتاب های قدیمی و کتاب های مربوط به زرتشت به خوبی نشان می دهد که طب در ایران سابقه کهنی دارد و به عبارت دیگر این ایرانیان هستند که همراه با برخی کشورها طب را پایه گذاری کردند و به خصوص چهار مزاج ساخته و پرداخته فقط و فقط پزشک ایرانی است. بر اساس فرهنگ قدیم و سنتی ما جهان از چهار اصل یا چهار عنصر تشکیل شده است. نکته دیگر این است که من طی چند سالی که افتخار مسئولیت موزه پزشکی را عهده دار شدم و در جمع همکاران بسیار شایسته ای کار کردم که واقعاً دکتر پارساپور، دکتر مصفا، دکتر اسلامی و ... در نهایت صفا و صمیمیت تلاش کردند تا بتوانیم تاریخ پزشکی ایران را در موزه منعکس کنیم اما متاسفانه با آن که موزه پزشکی جزء پنج موزه برتر پزشکی قاره آسیا ثبت شده، من قانع نیستم. موزه پزشکی جایگاه نمایش چند هزار سال پزشکی را دارد و بخصوص از بعد اسلام تنها نام چند نفر را بردن، گناهی است در حق سایر دانشمندان. حق این است که در موزه پزشکی و تاریخ پزشکی ایران نشان دهیم که چه کسانی چه زحماتی کشیدند و مستند و مستدل اینها را به جهان عرضه کنیم. من درباره خودم هیچ مطلبی ندارم، خودم دانشجویی بودم بچه ای از تربقان، درسم را در همین دانشگاه خواندم و افتخار شاگردی استادان بزرگ همین دانشگاه را دارم که اگر نام یکی را ببرم در حق دیگری گناه کردم و با آن که در لئون به عنوان بورسیه دولت فرانسه مشغول به کار بودم و مرا می خواستند اما افتخار می کنم و خوشحالم که خدمتم را در همین مملکت انجام دادم.
من از دانشجویان صمیمانه می خواهم که بدانند طب تجارت نیست، طب جایگاه درآمد نیست، همه به حرف می گوییم اما عمل مهم است. طب جایگاه شادی هاست، ایجاد شادی ها و شریک شدن در آن شادی ها که هر روز ممکن است از این شادی ها ده نوع واصل شود، شادی نجات بیمار از رنج، شادی نجات مادری که بچه اش در رنج و درد است، شادی نجات پدر و مادری که فرزندشان وضع بدی دارد، شادی فرزندانی که مادر یا پدرشان در عذاب است، همه این شادی ها قیمت ندارد و قابل محاسبه نیست. خوشا به حال طبیبی که با شادی های حاصل از این شادی ها زندگی می کند، می شود زندگی کرد، از این جو غلطی که نمی توان با پول کم زندگی کرد وحشت نکنید، پول هم می آید در حدی که برای شادی شما اجرا شود و شادی خود را بتوانید ادامه دهید.
از برگزار کنندگان برنامه متشکرم و امیدوارم که سالهای سال دانشگاه تهران در همین مقام و موقعیتی که هست باشد و روز به روز توسعه و تکمیل بیشتر علمی و فیزیکی خود را داشته باشد و به موزه ما هم چشمی داشته باشند و تاریخ پزشکی در این موزه به خوبی منعکس شود.
پزشکی در ابتدا همین جا بوده و بعد در چین، اما پزشکی این منطقه پزشکی است، طب است. طب چین بیشتر جنبه های غیر پزشکی دارد، دعا و شفا و ... در طب ایران دعا جایگاه بالایی ندارد، دعا هست و مهم است اما در پزشکی در درجه اول مداوای بیمار مهم است و پزشک مسلمان با عنایت الهی به مداوای بیمار می پردازد. طبابت مهم تر است و این ارزشمند است.
من خیلی تاکید دارم بگویم که چهار مزاج یا چهار اصل به نام ایران است چون در کتاب زرتشت آمده که جهان کبیر از چهار عنصر و جهان صغیر که همان بدن انسان است از چهار مزاج تشکیل شده است.
استاد داستان کتاب نخستین ها چه بوده است؟
یکی از چیز هایی که در ایران مطرح است این است که ما آموزش پزشکی نوین را از حدود سالهای 1307 از زمانی که دانشکده پزشکی تاسیس شد می دانیم و برداشتمان این است که آموزش پزشکی ایران نو است و عمر کمی دارد. این مرا وادار کرد که دو کار انجام دهم، یکی این که ثابت کنم دانشگاه و دانشکده پزشکی از اینجا شروع نشده، دانشکده پزشکی، مدرسه عالی طب و ... به جایی می گفتند که آموزش جدید داشت، که شکی نیست اولین جا دارالفنون بوده، پس دانشکده پزشکی از دارالفنون شروع شده هرچند که دارلفنون از بین رفته اما تاریخ نشان می دهد که آموزش طب در ایران به طور رسمی از زمان تاسیس دارالفنون بوده است.
جناب دکتر شمس، لطفاً احساس خود را نسبت به اسامی زیر بگویید.
امیراعلم: برای من کسی است که بیشتر از همه به طب توجه داشت. اگر از من بپرسید امیراعلم شخصیت اول است به چند دلیل: 1- این مرد تلاش می کرد که دانشکده را بسازد و چون مقتدر بود از اقتدارش استفاده کرد 2- این مرد در عین حال هرجا واقعه پزشکی بوده خود را رسانده است. خوشبختانه آن موقع در مشهد خدمت می کرد و به خیلی از شهرهای خراسان سر زده و آنها را بازرسی کرده. این مرد به طور کلی برای طب ایران بسیار زحمت کشیده. امیراعلم در زمین لم یزرع شروع به ساختن کرد هیچ را به همه تبدیل کرد. او مریضخانه ای با سیستم جدید در مشهد، بیمارستانی در تهران و در اصفهان نیز تاسیس کرد.
دکتر مصطفی حبیبی: جبیبی مردی بود که می توانست در اروپا بماند اما به ایران بازمی گردد و در سطح کم و بیش جوانه زده پزشکی نوین ایران خدمت می کند. حبیبی تلاش داشت که در تمام شهرها مدرسه طب بسازد که در لحظه آخر مقروض از دنیا می رود. کجاست دانشجویی که بداند بهترین شخصیت آسیب شناسی مملکت با داشتن دیپلم های افتخاری که از جمهوری فرانسه گرفته روز فوتش مقروض باشد، کجاست چنین معلم فداکاری، کسی که تمام دانشکده های پزشکی را می سازد، وقتی فوت می کند مقروض باشد.
دکتر علی فلاتی: اینها همه شاگردان رهرو امیراعلم هستند. او معلم و استاد من بود، و با لهجه شیرین آذری صحبت می کرد، تمامی این عزیزان قابل احترام هستند اما برای من در درجه اول امیراعلم و بعد حبیبی است.
دکتر حسین گل گلاب: فعالیت سازندگی ندارد اما به معنای واقعی گل گلاب بود هرجا می رود عطرش هست. معلم خوب، پدر روحانی برای دانشجو و معلم دلسوزی بود. شاعر بسیار خوبی نیز بود.
منوچهر اقبال: مگر شما می توانید دانشگاه علوم پزشکی را بدون اقبال دانشگاه کنید. نکته ای می گویم که سیاسی نیست، در زمانی که محمدرضا شاه حاکم ایران بود، در هندوستان گاندی بود، در ترکیه آتاتورک بود، گاندی که دانش زبانزد داشت و پایه گذار مملکت و از جمله دانشگاه های آنجا بود و همینطور رهبر پاکستان و ترکیه که درس خوانده بودند، محمدرضا پهلوی کجا درس خوانده بود؟ تحصیلاتش چه بود؟ در چند سال اول پادشاهی هیچ کاره بود و در سال 1343 رجال سیاسی با سابقه را بیرون کرد و عده ای تحصیل کرده اما بدون تجربه سیاسی را وارد مملکت داری کرد. محمدرضا پهلوی نه خود تحصیل داشت و نه اجازه داد سیاستمداران با سابقه در صدر بمانند و یک سری تحصیل کرده درجه یک اما نه سیاستمدار انتخاب کرد. شاه اقبال را نیز طرد کرد، در حالی که اقبال خیلی سلطنت طلب بود. در همان سالی که به روحانیت توهین می شود بسیاری از این سیاستمداران مسن جمع می شوند و با این روش مخالفت می کنند که شاه همه را از کار برکنار می کند. در واقع حوزه دانشگاه با حوزه حاکمیت فکری که نهضت ملی بود خیلی تفاوت دارد و چون اقبال خود را تحت عنوان غلام جان نثار می نامید دانشگاهیان او را نمی پسندیدند و دانشگاه او را به عنوان نادان نوکر شاه می دانستند.
دکتر مهدی آذر: شما نه در گذشته، نه در حال و نه در آینده استادی مانند آذر نخواهید دید و به یقین نخواهید داشت. دلم می سوزد که چرا مجسمه این مرد بزرگ را در بیمارستان رازی، امام خمینی و به خصوص در دانشگاه تهران قرار نمی دهند. در ادبیات شاگرد ممتاز ادیب نیشابوری و با پدر من همدوره بود. در فقه اسلامی تا درجه اجتهاد پیش می رود. در معاینه بیمار بسیار دقیق بود و تمام مشکلات بیماران را از سر تا پا به خوبی بیان می کرد و بدون پرسیدن شرح حال بیمار مشکل او را می فهمید و درمان می کرد. من بسیار به او ارادت داشتم و ایشان هم لطف بزرگی در حق من کرده بود. مرحوم آذر آخرین صحبتش در تالار بیمارستان ولیعصر بود. گروهی جمع شدیم به همراه استاد شمسا که مراسم تدفین او را به خوبی برگزار کنیم زیرا برای خانواده خود وصیت کرده بود مراسمش را ساده برگزار کنند.
دکتر میر: خوب بود اما به خاطر اذیت های دانشجوها کمی با آنها بدخلقی می کرد. استاد خوبی بود.
دکتر شمسا: نوری بود برای آموزش و شاگرد پروری. هیچ گونه گذشتی در برابر خطا نداشت، فراوان محبت می کرد اما از خطاها نمی گذشت. از ساعت 7:30 صبح تا 2:30 بعد از ظهر پای میکروسکوپ می نشست. من اجباراً مدیر گروه شدم. شمسا هیچ وقت رئیس بخش نبوده، علتش هم این بود که گاهی اوقات از شدت صحت عمل و پاکی و صافی تندروی هایی می کرد. مورفولوژیستی و میکروسکوپیستی مثل شمسا ندیدم، صراحت و صداقت او بسیار زیاد بود، روحش شاد.
خیلی ممنونیم استاد از اینکه وقت خود را به ما دادید.
 

کلمات کلیدی