دکتر مصفا تلاش رییس دانشگاه را برای ارج نهادن به مقام استاد در جشن سالگرد تاسیس دانشگاه نمونه ای از قدر شناسی دانست
رييس دفتر ارتباط با دانش آموختگان دانشكده دندانپزشكي، با نقل روايتي از رسول اكرم تاكيد بر جايگاه ايرانيان در احيا و نگهداري علم و دين تاكيد كرد.
به گزارش روابط عمومي دانشكده دندانپزشكي،در جشن هفتاد و پنجمين سالگرد تاسيس دانشگاه علوم پزشكي تهران كه با حضور دكتر وحيد دستجردي وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشكي، دكتر لاريجاني رييس دانشگاه حجت الاسلام و المسلمين عيسي زاده سرپرست نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه، معاونين وزارت بهداشت و جمعي از اساتيد و دانش آموختگان دانشگاه روز چهارشنبه 12 اسفندماه 88 برگزار شد،دكتر مصفا رييس دفتر ارتباط با دانش آموختگان دانشكده دندانپزشكي،ضمن سلام و خير مقدم، همزماني بزرگداشت هفتاد و پنجمين سالگرد تاسيس دانشگاه علوم پزشكي تهران را با ميلاد خاتم انبيا محمد رسول ا... و ميلاد خسته امام جعفر صادق(ع) را به كليه حاضران تبريك گفت و افزود: اين بزرگداشت از آنجايي كه با حضور فرهيختگان همراه مي باشد قابل تقدير است.
وي در ادامه ضمن تشكر از مجريان اين برنامه افزود،مجريان جشن هفتاد و پنجمين سالگرد تاسيس دانشگاه علوم پزشكي تهران، با وجود كمبود وقت توانسته اند برنامه هاي پرباري را براي برگزاري اين جشنواره ارايه دهند و در اين ميان عده اي با همت والا و عزمي راسخ جشنواره را برگزار نموده اند كه هر ايراني پاكنژاد را به تفكر وا مي دارد واين امر را متجلي مي سازد كه همت بلند،اراده آهنين و عشق و ايمان رياست دانشگاه علوم پزشكي، توانست با سعي و كوشش شبانه روزي چنين مشكلي را آسان و چنين ناممكني را ممكن سازد.
وي درادامه ضمن تعريف واژه ايثار به معني از خود گذشتن و با رضا و رغبت به ديگري عطا كردن،افزود: عيد قربان مصداق ايثار است و در آن روز حضرت ابراهيم خليل مي خواست فرزندش اسماعيل را در راه خدا قرباني كند و اينها همه مصداق ايثار مي باشد كه در يك كلام مي توان گفت دكتر لاريجاني به خاطر اينهمه ارج نهادن به مقام استادان و برگزاري چنين جشنهايي نيز يك ايثار گر است.
وي در ادامه شعري از استاد معيني كرمانشاهي با مصداق ايثار به شرح ذيل خواند:
باد بود و برف بود و سوزش سرماي دي با پدر من رهسپار كوي پر پيچ و خمي
چهار چرخ خودروي ما مانده در انبوه برف زير آن كولاك، ما را ديدگاه مبهمي
من جوان، گرم خون، تندخيز و تيزرو جسم رنجور پدر در راه، اما بي قرار
سالها بگذشته از چابك سواري هاي او اين زمان پايش بسي لرزان به راه كوهسار
چاره اي جز تا رسيدن جاي امني مان نبود راه لغزان بود اما بايدش پيمود و رفت
دست ها ناگه پدر از آستين بيرون كشيد جامه سنگين خود را گفتم از سر واكند
روي دوش من درافكند و من از حيرت خموش گفت مي ترسم ترا بيمار اين سرما كند
اشك در چشمم به جوش آمد از اين احساس پاك گفتمش من گرم گرمم اين سزاوار شماست
باز پوشاندم بر او تن پوش و گفتم اي پدر جسم من لايق اگر هر لحظه قربان شماست
اين دهش را اي پسر زين يادگارم يادگير جوشش خون است در قلب پدر پيدا شود
بر من اين عشق و صفا آن روز درسي تازه داد گفت اگر ايثار نايد عشق بي معنا شود
وي در پايان ضمن اشاره به روايتي از رسول اكرم (ص) با اين مضمون تقريبي گفت: هيچ ملتي به نگهداري علم و دين برنخواست مگر ايرانيان و به نقل از استاد شفيعي اين بيت را خواند: اگر دانش در آسمانها،كهكشان باشد مردم فارس به آن دست خواهند يافت
ارسال به دوستان