دکتر پورمند: دکتر بهادری و دکتر شمس شریعت همواره دانشگاه را خانه خود و دانشجویان را فرزندان خود می دیدند
دکتر پورمند اظهار امیدواری کرد تا به عنوان وارث علم استادان خود بتواند آن را به بهترین شکل به جوانان انتقال دهد
با سلام خدمت استاد گرامی، با توجه به برنامه تقدیر از دو استاد پیشکسوت دانشگاه در جشنواره ابن سینا می خواهیم نظر شما را درخصوص تقدیر از مقام استاد و تاثیر آن در محققین جوان بدانیم.
همه اساتید عزیزی که در بیمارستان سینا و چه در دانشکده پزشکی من در دوران دانشجویی و رزیدنتی در خدمتشان بودم الگوهایی بودند و هستند برای بنده نوعی، از آن میان دو عزیزی که شما فرمودید هم استاد دکتر مسلم بهادری و هم استاد دکتر شمس شریعت تربقان. بنده افتخار آشنایی با این عزیزان را از دوره دانشجویی در کلاس آسیب شناسی و بعد در دوره رزیدنتی در بیمارستان سینا و امام و به تبع آن وقتی خودم هیئت علمی شدم در جلسات مختلفی که چه در بیمارستان و چه در دانشکده تشکیل می شد از حضورشان استفاده کردم، از ویژگی هایی که استاد بهادری و استاد شمس شریعت داشتند تا جایی که من می دانم همیشه سعی کردند به این شکل الگو باشند که دنبال مال و منال نباشند، به شأن خودشان که شأن استادی بود همیشه توجه داشتند و نه فقط از نظر علمی که همیشه سلامت بودند چه استاد بهادری که فلوشیپ از آمریکا گرفته بود و چه استاد شریعت که به لئون فرانسه رفته بود، همیشه به دنبال علم بودند، همیشه به دنبال تهیه کتاب بودند، چه نظارت کنند بر ترجمه کتابهای علمی رشته خودشان و چه در زمان های بسیار دور تهیه جزواتی برای ما دانشجویان داشته باشند و هم اکنون همانطور که شما و همه عزیزان شاهد هستند چه استاد بهادری و چه استاد شمس شریعت مشغول نوشتن کتابهای با ارزشی هستند از جمله کتاب نخستین ها که واقعاٌ یک سرمایه ملی و دانشگاهی است، آشنایی با کسانی که سالهای سال در این دانشگاه زحمت کشیدند و باعث می شوند برای ما یک سرمشقی باشند و ان شاء الله ما هم بتوانیم از وجود ایشان استفاده کنیم و نصایح و پند و اندرزها را چه در مراتب اخلاقی و چه در مراتب علمی استفاده کنیم.
اگر بخواهید برای کسانی که سر کلاس درس استاد بهادری نبودند ایشان را در چند جمله کوتاه معرفی کنید چه ویژگی ایشان را بیان می کنید؟
این دو استاد عزیز گرچه به حمدالله آنان هم سرکلاسها به طرق دیگر حاضر می شوند ولی با همه وجودشان به ما درس می دادند، آن زمان که من دانشجوی آنها بودم نه فقط کتابهای آنچنانی در اختیار ما نبود، نه فقط رایانه نبود بلکه دستگاه فتوکپی هم نبود و این عزیزان می بایست جزوات را دستنویس می کردند و بعضاً تایپ می کردند، زندگی محدود و تکنولوژی خیلی پایین بود، مطلبی را می نوشتند و برای تصحیح آن ساعت ها وقت می گذاشتند و بعد به شکل پلی کپی به ما می دادند، زحمات بسیار زیادی برای تهیه یک جزوه چند صفحه ای می کشیدند و امیدوارم ما که وارث آنها هستیم با این همه تکنولوژی که در اختیار داریم یاد بگیریم و فراموش نکنیم آنها چه زحماتی را متحمل می شدند و بتوانیم ساعاتی از روز خود را به این فکر بیفتیم که چطور می توانیم پاسخگوی زحمات شان از طریق انتقال دانش روز به دانشجویان و رزیدنت های عزیزمان باشیم.
چه ویژگی اخلاقی این دو استاد روی شما که شاگرد ایشان بودید تاثیر گذاشته است؟
در آن زمان مسائل اخلاقی، فرهنگی، معنوی اگر بخواهیم بگوییم نسبت به مسائل علمی خیلی بیشتر نبود حداقل به اندازه آن اهمیت داشت وقتی یک استاد به ما تدریس می کرد علاوه بر این که مطالب علمی را به ما منتقل می کرد از معنویات و عرفان هم صحبت می کرد، وقتی که استاد شمس شریعت با ما صحبت می کرد، چه سر کلاس چه در راهروهای دانشکده و بیمارستان به ما یاد می دادند که دانش روز را با تکریم بیماران باید داشته باشیم یا به قولی آنها به خاطرما مریض نمی شوند، ما به خاطر بیماران به دانشکده پزشکی آمدیم که به آنها کمک کنیم پس به وظیفه خودمان احترام بگذاریم و تکریم بیماران را داشته باشیم چون در پزشکی همانطوری که این دو استاد و سایر استادان عزیز به ما یاد دادند، بیمار را فقط نباید درمان کنیم بلکه بایستی توجه داشته باشیم وضعیت عمومی او چگونه است. ما با جملات و کلمات و نصایح خوب بدون دارو بلکه راهنمایی های تغییر سبک زندگی که امروز در خارج هم خیلی به آن متوجه می شود و تحت عنوان life style، سبک زندگی را تغییر دهد و فقط به درمان مریضی بیمار توجه نکنیم، حتی به اطرافیان او سفارش کنیم که هرگونه فشارهای تنش زا می تواند دردش را تشدید کند که فقط بیماری را درمان نکنیم بلکه بیمار را هم درمان کنیم.
دکتر بهادری در بیمارستان سینا از گذشته فعالیت داشتند و در جلساتی که شما دعوت می کنید کاملاً مشهود است که نقش اثرگذاری داشتند، در مورد نقش دکتر بهادری در پیشرفت بیمارستان سینا بگویید؟
چون بیمارستان سینا قدیمی ترین یا اولین بیمارستان ایران است وقتی که ناصرالدین شاه از فرانسه برمی گردد چون در فرانسه همچنین چیزی دید، به ناظم الاطبا که طبیب مخصوصش بوده دستور می دهد که این بیمارستان را بسازد، دکتر بهادری هم از دوره دانشجویی خود در این بیمارستان بوده و به اصطلاح خودش می گفت ما بچه های سینا هستیم، سینا را به چشم یک بیمارستان نگاه نمی کردند و نمی کنند، سینا را به عنوان جزئی از زندگی و خانه و ما را عضو خانواده شان می دانند و استاد بهادری از سال 1348 که من در بیمارستان به عنوان دانشجو بودم تا الان یعنی بعد از بازنشستگی به شکل افتخاری می آیند، حتمآً سه شنبه در اینجا حاضر می شوند و حتماً به بخش پاتولوژی که اتاقی به نام ایشان در بیمارستان ثبت شده سر می زنند و با همکاران عزیز ما بحث علمی دارند. دکتر بهادری که بازنشسته شد هیچ وقت بیمارستان سینا را ترک نکرد همانطور که خانه خود را ترک نکرد، در تمام جلساتی که ما به عنوان جلسات آموزشی یا پژوهشی برگزار کردیم من یادم نمی آید که حضور نداشته باشند، حتی دو سال پیش که چند جلسه خیلی مهم داشتند یک ساعت و نیم وقتشان را در بیمارستان می گذراندند چون جزئی از زندگی خود می دانند و چقدر خوب است که ما محیط زندگی و محیط کارمان را یکی بدانیم، بنده نوعی در این بیمارستان بزرگ شدم، شأن این مصاحبه این است که بیمارستان به من داده هایی داشتند و دارند و من مدیون این بیمارستان هستم وقتی که آدم با این دید نگاه می کند به یاد دکتر بهادری و دکتر شمس شریعت می افتد، که با این سن و سال و دانش فراوان وقتی ما را می بیند روبوسی می کند و نصیحت می کند و شاید ما به این فکر بیفتیم که چرا ما نه به اندازه استاد شمس شریعت یا استاد بهادری اما جزئی از ایشان باشیم که روزی ان شاء الله دیگران به ما افتخار کنند.
فکر می کنید چه چیزی باعث شده این دو بزرگوار علی رغم این که بازنشسته شدند صحنه علمی و اجرایی و تصمیم گیری در عرصه نظام پزشکی را ترک نکردند؟
اجازه بدهید یکی دو جمله بگویم که شاید یک احساس نیاز ذاتی دربعضی از افراد باشد، هر کسی در دنیا با اندوخته های خود به شکل منحصر به فردی ارضا می شود، بعضی ها هم به این شکل در راه خدمت ارضا می شوند.شاید برای یک عده خیلی مفهوم نداشته باشد ولی بعضی ها هستند که اگر یک کار مفید برای جامعه در روز انجام ندهند شب وقتی کتاب و حساب کار روزانه خود را می کنند عذاب وجدان می گیرند، مثلاً بزرگان جهان هفته پیش چند نفر ریش سفید در دنیا در بنیاد مرحوم ماندلا که تاسیس شد، هستند که کوفی عنان هم جز این نفرات است. کوفی عنان به خودی خود کوفی عنان نمی شود، در طول عمرش تا جایی که می دانیم با خدمت کردن کوفی عنان شده یا آقای گاندی با خدماتی که در سطح ملی و بلکه بین المللی انجام داده مهاتما گاندی شده، برمی گردیم به استاد عزیز خودمان که دو موردش استاد بهادری و استاد شمس شریعت هستند. این استادان ما با بالانس کردن اندوخته های خود و حساب و کتاب هایی که آخر شب دارند که آیا امروز یک کار مفید برای جامعه انجام دادند یا نه و اگر انجام دادند بالانس و تراز خود را مثبت می دانند بنابراین افراد چون متفاوت هستند من فکر می کنم که ایشان به جای سازمان نظام پزشکی و یا فرهنگستان و یا فارغ التحصیلان چرا به پارک نمی روند وقت خود را آنجا نمی گذرانند؟ چون به این شکل ارضا می شوند و بر اساس این است که اساتید عزیز ما به این شکل یاد گرفتند که ارضا شوند، ایشان هم می توانستند مانند بعضی عزیزان بعد از فارغ التحصیلی وارد بیمارستان خصوصی شوند و به آنها خدمت کنند ولی من شاهد و ناظر بودم که هم استاد بهادری و هم استاد شمس شریعتبا وجود اینکه بیمارستان هایی خصوصی از آنها دعوت کردند ولی چون دیدند که آنجا کمتر مفیدند نرفتند در نتیجه سعی کردند آنجا را ترک کنند.
رابطه بین استاد و شاگرد در زمان گذشته و زمان حال چه تفاوتهایی داشته است؟
این دو استاد عزیز ما همیشه سعی کردند دانشگاه را محیط خانواده خود بدانند و به تبع آن خانمها و آقایانی که به عنوان دانشجو، رزیدنت و یا فلوشیپ نزد آنها می آیند را مانند بچه های خود بدانند، این را در نگاه و در چهره بعضی از اساتید عزیز می بینیم و حس می کنیم و بالاخره کسی که دانشجوی پزشکی می شود بالغ شده و می تواند از چهره افراد بفهمد که نگاه شان چه نگاهی است و من امیدوارم که اساتید دیگرمان که کم نیستند این چهره، نگاه ها و لبخندها را نه فقط به دانشجویان عزیز بلکه به همکاران جوان خود نیز منتقل کنند، می توانید صداقت و صمیمیت را در چهره شان ببینید و مثل دوربین، این دانشجویان و همکاران عزیز ضبط خواهند کرد و حتماً در روحیات و اخلاقیاتشان مورد عنایت قرار خواهند داد و چه ثوابی بیشتر از این.
به عنوان سوال آخر، فکر می کنید تقدیر و تجلیل از پیشکسوتان در دانشگاه ما چه اهمیتی دارد و چه کار کنیم که نام و اخلاق و سیره این پیشکسوتان را در دانشگاه ماندگارتر کنیم؟
این نوع اساتید که کم هم نیستند چه تجلیل کنید چه تجلیل نکنید، چه لوح بدهید چه نه، چه فضایی با این ابعاد در اختیارشان بگذارید یا نه، چه تشکر لفظی بکنید یا نکنید مطمئن باشید که با توجه به معنویتی که در آنها وجود دارد الگو هستند و خواهند بود و خودشان روزی فکر نکردند که برای پاداشها خدماتی انجام دهند اما برای آیندگان و جوان ترها این تشویق ها موثر خواهد بود انسانها دوست دارند که مورد تشویق قرار بگیرند ولو اینکه شخصی خودش اینقدر بزرگ باشد که این تشویق ها کمکی از نظر روحی به آنها نکند اما آنهایی که می بینید قهرمان شدند، این عزیزان برتر شدند چون این خلق و خوی در انسانهای متجلی است ما هم کاهایی را انجام دهیم که روزی قهرمان شویم. از یکی از بزرگان روانشناس شنیدم که می گفت چرا وقتی یک فیلم خوب یا یک داستان خوبی را می بینید یا می شنوید خودتان دلتان می خواهد قهرمان آن فیلم و کتاب باشید؟ نگاه می کنید که چه کار کنید قهرمان شوید؟ اما از کجا نشئت می گیرد از این که آن قهرمان را دیدید. دانشگاه، وزارت خانه، ریاست جمهوری این عزیزان را تشویق کنند تا کسانی که چند پله از آنها پایین تر هستند سعی کنند خود را به آنها برسانند و قهرمان و الگو شوند. ما، در شریعت خود داریم و ما می نازیم به این که مسلمانیم و الگوی ما علی (ع) و فاطمه (س) است، پس سعی می کنیم پیرو آنها باشیم ، آنها پیشوا وامام ما بودند و اگر بخواهم در یک جمله خلاصه کنم وقتی که ما عزیزانمان را تشویق می کنیم دیگر دوستان می گویند چرا ما تشویق نشویم بنابراین سعی می کنند علاوه بر طبابت خود در مدرسه طب مثل آنها شوند و این تحول و انقلاب ایجاد می کند و باعث می شود من بیشتر کار کنم و کمتر به فکر ظاهر زندگی باشم سعی کنم من هم کسی باشم که فردا روزی مورد تشویق قرار بگیرم که دیگران انگیزه پیدا کنند.
همه اساتید عزیزی که در بیمارستان سینا و چه در دانشکده پزشکی من در دوران دانشجویی و رزیدنتی در خدمتشان بودم الگوهایی بودند و هستند برای بنده نوعی، از آن میان دو عزیزی که شما فرمودید هم استاد دکتر مسلم بهادری و هم استاد دکتر شمس شریعت تربقان. بنده افتخار آشنایی با این عزیزان را از دوره دانشجویی در کلاس آسیب شناسی و بعد در دوره رزیدنتی در بیمارستان سینا و امام و به تبع آن وقتی خودم هیئت علمی شدم در جلسات مختلفی که چه در بیمارستان و چه در دانشکده تشکیل می شد از حضورشان استفاده کردم، از ویژگی هایی که استاد بهادری و استاد شمس شریعت داشتند تا جایی که من می دانم همیشه سعی کردند به این شکل الگو باشند که دنبال مال و منال نباشند، به شأن خودشان که شأن استادی بود همیشه توجه داشتند و نه فقط از نظر علمی که همیشه سلامت بودند چه استاد بهادری که فلوشیپ از آمریکا گرفته بود و چه استاد شریعت که به لئون فرانسه رفته بود، همیشه به دنبال علم بودند، همیشه به دنبال تهیه کتاب بودند، چه نظارت کنند بر ترجمه کتابهای علمی رشته خودشان و چه در زمان های بسیار دور تهیه جزواتی برای ما دانشجویان داشته باشند و هم اکنون همانطور که شما و همه عزیزان شاهد هستند چه استاد بهادری و چه استاد شمس شریعت مشغول نوشتن کتابهای با ارزشی هستند از جمله کتاب نخستین ها که واقعاٌ یک سرمایه ملی و دانشگاهی است، آشنایی با کسانی که سالهای سال در این دانشگاه زحمت کشیدند و باعث می شوند برای ما یک سرمشقی باشند و ان شاء الله ما هم بتوانیم از وجود ایشان استفاده کنیم و نصایح و پند و اندرزها را چه در مراتب اخلاقی و چه در مراتب علمی استفاده کنیم.
اگر بخواهید برای کسانی که سر کلاس درس استاد بهادری نبودند ایشان را در چند جمله کوتاه معرفی کنید چه ویژگی ایشان را بیان می کنید؟
این دو استاد عزیز گرچه به حمدالله آنان هم سرکلاسها به طرق دیگر حاضر می شوند ولی با همه وجودشان به ما درس می دادند، آن زمان که من دانشجوی آنها بودم نه فقط کتابهای آنچنانی در اختیار ما نبود، نه فقط رایانه نبود بلکه دستگاه فتوکپی هم نبود و این عزیزان می بایست جزوات را دستنویس می کردند و بعضاً تایپ می کردند، زندگی محدود و تکنولوژی خیلی پایین بود، مطلبی را می نوشتند و برای تصحیح آن ساعت ها وقت می گذاشتند و بعد به شکل پلی کپی به ما می دادند، زحمات بسیار زیادی برای تهیه یک جزوه چند صفحه ای می کشیدند و امیدوارم ما که وارث آنها هستیم با این همه تکنولوژی که در اختیار داریم یاد بگیریم و فراموش نکنیم آنها چه زحماتی را متحمل می شدند و بتوانیم ساعاتی از روز خود را به این فکر بیفتیم که چطور می توانیم پاسخگوی زحمات شان از طریق انتقال دانش روز به دانشجویان و رزیدنت های عزیزمان باشیم.
چه ویژگی اخلاقی این دو استاد روی شما که شاگرد ایشان بودید تاثیر گذاشته است؟
در آن زمان مسائل اخلاقی، فرهنگی، معنوی اگر بخواهیم بگوییم نسبت به مسائل علمی خیلی بیشتر نبود حداقل به اندازه آن اهمیت داشت وقتی یک استاد به ما تدریس می کرد علاوه بر این که مطالب علمی را به ما منتقل می کرد از معنویات و عرفان هم صحبت می کرد، وقتی که استاد شمس شریعت با ما صحبت می کرد، چه سر کلاس چه در راهروهای دانشکده و بیمارستان به ما یاد می دادند که دانش روز را با تکریم بیماران باید داشته باشیم یا به قولی آنها به خاطرما مریض نمی شوند، ما به خاطر بیماران به دانشکده پزشکی آمدیم که به آنها کمک کنیم پس به وظیفه خودمان احترام بگذاریم و تکریم بیماران را داشته باشیم چون در پزشکی همانطوری که این دو استاد و سایر استادان عزیز به ما یاد دادند، بیمار را فقط نباید درمان کنیم بلکه بایستی توجه داشته باشیم وضعیت عمومی او چگونه است. ما با جملات و کلمات و نصایح خوب بدون دارو بلکه راهنمایی های تغییر سبک زندگی که امروز در خارج هم خیلی به آن متوجه می شود و تحت عنوان life style، سبک زندگی را تغییر دهد و فقط به درمان مریضی بیمار توجه نکنیم، حتی به اطرافیان او سفارش کنیم که هرگونه فشارهای تنش زا می تواند دردش را تشدید کند که فقط بیماری را درمان نکنیم بلکه بیمار را هم درمان کنیم.
دکتر بهادری در بیمارستان سینا از گذشته فعالیت داشتند و در جلساتی که شما دعوت می کنید کاملاً مشهود است که نقش اثرگذاری داشتند، در مورد نقش دکتر بهادری در پیشرفت بیمارستان سینا بگویید؟
چون بیمارستان سینا قدیمی ترین یا اولین بیمارستان ایران است وقتی که ناصرالدین شاه از فرانسه برمی گردد چون در فرانسه همچنین چیزی دید، به ناظم الاطبا که طبیب مخصوصش بوده دستور می دهد که این بیمارستان را بسازد، دکتر بهادری هم از دوره دانشجویی خود در این بیمارستان بوده و به اصطلاح خودش می گفت ما بچه های سینا هستیم، سینا را به چشم یک بیمارستان نگاه نمی کردند و نمی کنند، سینا را به عنوان جزئی از زندگی و خانه و ما را عضو خانواده شان می دانند و استاد بهادری از سال 1348 که من در بیمارستان به عنوان دانشجو بودم تا الان یعنی بعد از بازنشستگی به شکل افتخاری می آیند، حتمآً سه شنبه در اینجا حاضر می شوند و حتماً به بخش پاتولوژی که اتاقی به نام ایشان در بیمارستان ثبت شده سر می زنند و با همکاران عزیز ما بحث علمی دارند. دکتر بهادری که بازنشسته شد هیچ وقت بیمارستان سینا را ترک نکرد همانطور که خانه خود را ترک نکرد، در تمام جلساتی که ما به عنوان جلسات آموزشی یا پژوهشی برگزار کردیم من یادم نمی آید که حضور نداشته باشند، حتی دو سال پیش که چند جلسه خیلی مهم داشتند یک ساعت و نیم وقتشان را در بیمارستان می گذراندند چون جزئی از زندگی خود می دانند و چقدر خوب است که ما محیط زندگی و محیط کارمان را یکی بدانیم، بنده نوعی در این بیمارستان بزرگ شدم، شأن این مصاحبه این است که بیمارستان به من داده هایی داشتند و دارند و من مدیون این بیمارستان هستم وقتی که آدم با این دید نگاه می کند به یاد دکتر بهادری و دکتر شمس شریعت می افتد، که با این سن و سال و دانش فراوان وقتی ما را می بیند روبوسی می کند و نصیحت می کند و شاید ما به این فکر بیفتیم که چرا ما نه به اندازه استاد شمس شریعت یا استاد بهادری اما جزئی از ایشان باشیم که روزی ان شاء الله دیگران به ما افتخار کنند.
فکر می کنید چه چیزی باعث شده این دو بزرگوار علی رغم این که بازنشسته شدند صحنه علمی و اجرایی و تصمیم گیری در عرصه نظام پزشکی را ترک نکردند؟
اجازه بدهید یکی دو جمله بگویم که شاید یک احساس نیاز ذاتی دربعضی از افراد باشد، هر کسی در دنیا با اندوخته های خود به شکل منحصر به فردی ارضا می شود، بعضی ها هم به این شکل در راه خدمت ارضا می شوند.شاید برای یک عده خیلی مفهوم نداشته باشد ولی بعضی ها هستند که اگر یک کار مفید برای جامعه در روز انجام ندهند شب وقتی کتاب و حساب کار روزانه خود را می کنند عذاب وجدان می گیرند، مثلاً بزرگان جهان هفته پیش چند نفر ریش سفید در دنیا در بنیاد مرحوم ماندلا که تاسیس شد، هستند که کوفی عنان هم جز این نفرات است. کوفی عنان به خودی خود کوفی عنان نمی شود، در طول عمرش تا جایی که می دانیم با خدمت کردن کوفی عنان شده یا آقای گاندی با خدماتی که در سطح ملی و بلکه بین المللی انجام داده مهاتما گاندی شده، برمی گردیم به استاد عزیز خودمان که دو موردش استاد بهادری و استاد شمس شریعت هستند. این استادان ما با بالانس کردن اندوخته های خود و حساب و کتاب هایی که آخر شب دارند که آیا امروز یک کار مفید برای جامعه انجام دادند یا نه و اگر انجام دادند بالانس و تراز خود را مثبت می دانند بنابراین افراد چون متفاوت هستند من فکر می کنم که ایشان به جای سازمان نظام پزشکی و یا فرهنگستان و یا فارغ التحصیلان چرا به پارک نمی روند وقت خود را آنجا نمی گذرانند؟ چون به این شکل ارضا می شوند و بر اساس این است که اساتید عزیز ما به این شکل یاد گرفتند که ارضا شوند، ایشان هم می توانستند مانند بعضی عزیزان بعد از فارغ التحصیلی وارد بیمارستان خصوصی شوند و به آنها خدمت کنند ولی من شاهد و ناظر بودم که هم استاد بهادری و هم استاد شمس شریعتبا وجود اینکه بیمارستان هایی خصوصی از آنها دعوت کردند ولی چون دیدند که آنجا کمتر مفیدند نرفتند در نتیجه سعی کردند آنجا را ترک کنند.
رابطه بین استاد و شاگرد در زمان گذشته و زمان حال چه تفاوتهایی داشته است؟
این دو استاد عزیز ما همیشه سعی کردند دانشگاه را محیط خانواده خود بدانند و به تبع آن خانمها و آقایانی که به عنوان دانشجو، رزیدنت و یا فلوشیپ نزد آنها می آیند را مانند بچه های خود بدانند، این را در نگاه و در چهره بعضی از اساتید عزیز می بینیم و حس می کنیم و بالاخره کسی که دانشجوی پزشکی می شود بالغ شده و می تواند از چهره افراد بفهمد که نگاه شان چه نگاهی است و من امیدوارم که اساتید دیگرمان که کم نیستند این چهره، نگاه ها و لبخندها را نه فقط به دانشجویان عزیز بلکه به همکاران جوان خود نیز منتقل کنند، می توانید صداقت و صمیمیت را در چهره شان ببینید و مثل دوربین، این دانشجویان و همکاران عزیز ضبط خواهند کرد و حتماً در روحیات و اخلاقیاتشان مورد عنایت قرار خواهند داد و چه ثوابی بیشتر از این.
به عنوان سوال آخر، فکر می کنید تقدیر و تجلیل از پیشکسوتان در دانشگاه ما چه اهمیتی دارد و چه کار کنیم که نام و اخلاق و سیره این پیشکسوتان را در دانشگاه ماندگارتر کنیم؟
این نوع اساتید که کم هم نیستند چه تجلیل کنید چه تجلیل نکنید، چه لوح بدهید چه نه، چه فضایی با این ابعاد در اختیارشان بگذارید یا نه، چه تشکر لفظی بکنید یا نکنید مطمئن باشید که با توجه به معنویتی که در آنها وجود دارد الگو هستند و خواهند بود و خودشان روزی فکر نکردند که برای پاداشها خدماتی انجام دهند اما برای آیندگان و جوان ترها این تشویق ها موثر خواهد بود انسانها دوست دارند که مورد تشویق قرار بگیرند ولو اینکه شخصی خودش اینقدر بزرگ باشد که این تشویق ها کمکی از نظر روحی به آنها نکند اما آنهایی که می بینید قهرمان شدند، این عزیزان برتر شدند چون این خلق و خوی در انسانهای متجلی است ما هم کاهایی را انجام دهیم که روزی قهرمان شویم. از یکی از بزرگان روانشناس شنیدم که می گفت چرا وقتی یک فیلم خوب یا یک داستان خوبی را می بینید یا می شنوید خودتان دلتان می خواهد قهرمان آن فیلم و کتاب باشید؟ نگاه می کنید که چه کار کنید قهرمان شوید؟ اما از کجا نشئت می گیرد از این که آن قهرمان را دیدید. دانشگاه، وزارت خانه، ریاست جمهوری این عزیزان را تشویق کنند تا کسانی که چند پله از آنها پایین تر هستند سعی کنند خود را به آنها برسانند و قهرمان و الگو شوند. ما، در شریعت خود داریم و ما می نازیم به این که مسلمانیم و الگوی ما علی (ع) و فاطمه (س) است، پس سعی می کنیم پیرو آنها باشیم ، آنها پیشوا وامام ما بودند و اگر بخواهم در یک جمله خلاصه کنم وقتی که ما عزیزانمان را تشویق می کنیم دیگر دوستان می گویند چرا ما تشویق نشویم بنابراین سعی می کنند علاوه بر طبابت خود در مدرسه طب مثل آنها شوند و این تحول و انقلاب ایجاد می کند و باعث می شود من بیشتر کار کنم و کمتر به فکر ظاهر زندگی باشم سعی کنم من هم کسی باشم که فردا روزی مورد تشویق قرار بگیرم که دیگران انگیزه پیدا کنند.
ارسال به دوستان