گفتگو با پیشکسوتان/دکتر کریمی نژاد استاد پیشکسوت دانشگاه علوم پزشکی تهران حرفه پزشکی را یک موهبت الهی خواند
استاد پيشكسوت دانشگاه علوم پزشكي تهران، حرفه پزشكي را يك موهبت الهي خواند كه پزشك بايد اين حرفه را تنها با هدف خدمت به مردم انتخاب كند .
دكتر محمد حسن كريمي نژاد در سال 1307 در خانواده اي مذهبي از شهرستان سيرجان ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي و اول دبيرستان را در مدرسه بدر سيرجان و متوسطه را در دبيرستان سعدي اصفهان گذراند. در سال 1327 به واسطه پشتكار و ذكاوت در آزمون دكتري پزشكي دانشگاه تهران پذيرفته شد و سرانجام در سال 1333 فارغ التحصيل گرديد. در سال 1336 در بخش آسيب شناسي دوره رزيدنتي (دستياري) و 1340 استاديار تمام وقت شد. بخاطر علاقه وي به طب كودكان با استفاده از بورس (فلوشيپ) موسسه علمي و فرهنگي NIB سوئد به استكهلم رفت و در بخش پاتولوژي اطفال بيمارستان كارولينسكا تحت نظر پروفسور بيورن ايومارك دوره كارآموزي را گذراند و با كسب درجه فوق تخصص پاتولوژي بيماريهاي كودكان به وطن مراجعت كرد. در سال 1343 در دوره آموزشي سيتولوژي سازمان بهداشت جهاني تحت نظر دكتر جان فراست استاد دانشگاه جان هاپكينز شركت نمود. به توصيه دكتر فراست و تصويب استاد دكتر آرمين، مسئول تاسيس بخش آسيب شناسي بيمارستان زنان شد. سال 1347 موفق به شركت در چهارمين دوره آموزشي سازمان بهداشت جهاني شده و در آنجا با دنياي بيكران ژنتيك آشنا شد. در سال 1971 طبق درخواست پروفسور اسكالي و موافقت سازمان بهداشت جهاني براي مطالعه در پاتولوژي بيماريهاي زنان (Gynecological Pathology) به بخش آسيب شناسي بيمارستان عمومي بوستون ماساچوست آمريكا رفت و به مدت دو سال در بخش پاتولوژي زنان و مامايي افتخار شاگردي پروفسور رابرت اسكالي را پيدا نمود.
وي علاوه بر عضويت در چندين مجمع علمي داخلي، خارجي و بين المللي، چندين همايش ملي و بين المللي و سمپوزيوم به همت وي برگزار شده است.
در مورد فعاليت هاي پژوهشي دكتر كريمي نژاد ذكر اين نكته ضروري است كه وي از سال 1340 تا 1387 بيش از 110 مقاله در مجلات معتبر داخلي و از سال 2008-1969 بيش از 65 مقاله در مجلات معتبر انگليسي زبان منتشر كرده است. تاكنون ضمن عضويت در هيات تحريريه چندين مجله و فصلنامه، مشاوره و داوري تعداد كثيري از مجلات علمي دانشگاهها و انجمن هاي علمي را داشته و نيز مؤسس و صاحب امتياز فصلنامه ژنتيك در هزاره سوم بوده است. از تاليفات وي مي توان به ده جلد كتاب آسيب شناسي، ژنتيك انساني وبيماري هاي ارثي (برنده جايزه بهترين كتاب علمي سال 1370) اشاره كرد. استاد جوايز ارزنده اي را از آن خود كرده است و به كرات از سوي دانشگاههاي علوم پزشكي، سازمان بهزيستي و انجمن هاي علمي به مناسبت همكاريهاي علمي از ايشان تقدير به عمل آمده است.
آنچه در ذيل مي خوانيد گفتگوي صميمانه ما با اين استاد با تجربه دانشگاه است:
لطفاً مختصري از زندگي شخصي و تحصيلي تان بفرمائيد؟
شايد در 2-1 سال اول به خاطر اشكال در طرز آموزش، همه چيز برايم مبهم بود ولي بعداً جزء شاگردان خوب شدم و در سال نهم در بين دانش آموزان تنها شاگردي بودم كه در خرداد قبول شدم. سپس نزد دايي ام به اصفهان رفته و در دبيرستان سعدي مشغول به تحصيل شدم. در كلاس يازدهم سه انجمن ادبي، رياضي و طبيعي تشكيل و من به عنوان دبير انجمن ادبي انتخاب شدم. عليرغم عدم وجود امكانات ضروري مثل ماشين تايپ، فتوكپي، تهيه عكس و ... به مدت 2 سال روزنامه ديواري جالبي به نام «نامه سعدي» منتشر كرديم. مقالاتي در مورد اشكالات آموزشي در مجله نداي اسلام و روزنامه پرخاش نوشتم. سرانجام در سال 1327 در دانشكده پزشكي پذيرفته شدم. سرانجام در سال 1336 در بخش آسيب شناسي مشغول گذراندن دوره رزيدنتي (دستياري) و در سال 1340 استاديار تمام وقت شدم. چون علاقمند به طب كودكان بودم با استفاده از بورس (فلوشيپ) موسسه علمي و فرهنگي NIB سوئد به استكهلم رفتم و در بخش پاتولوژي اطفال بيمارستان كارولينسكا تحت نظر پروفسور بيورن ايو مارك كارآموزي نمودم. اين مسافرت برايم از نظر اجتماعي و علمي بسيار مفيد و ارزشمند بود. با كسب درجه فوق تخصص پاتولوژي بيماري هاي كودكان مراجعت نمودم. در سال 1343 در دوره آموزشي سيتولوژي سازمان بهداشت جهاني تحت نظر دكتر جان فراست استاد دانشگاه جان هاپكينز شركت نمودم. به توصيه دكتر فراست و با تصويب استاد دكتر آرمين، مسئول تاسيس بخش آسيب شناسي در بيمارستان زنان شدم. در سال 1347 موفق به شركت در چهارمين دوره آموزشي سازمان بهداشت جهاني براي مدرسين دانشكده پزشكي شدم و در آنجا با دنياي بيكران ژنتيك آشنا و شديداً علاقمند شدم. طبق درخواست پروفسور اسكالي و موافقت سازمان بهداشت جهاني، در سال 1971 براي مطالعه در پاتولوژي بيماري هاي زنان به بخش آسيب شناسي بيمارستان عمومي بوستون ماساچوست آمريكا رفتم و تا اول اكتبر 1973 در بخش پاتولوژي زنان و مامايي افتخار شاگردي پروفسور رابرت اسكالي را داشته و هنوز هم دارم. در خرداد ماه 1359 به افتخار بازنشستگي نايل شدم و با امكانات بيشتر تاكنون فعاليتهاي آموزشي و پژوهشي را ادامه داده و مي دهم.
وضعيت اين رشته را در ايران در مقايسه با كشورهاي پيشرفته دنيا چگونه ارزيابي مي كنيد؟
تا قرن هفتم هجري (13 ميلادي) ايران پيشرو و پيشگام در دانش ژنتيك بوده است. بعد از آن كشورهاي غرب با سرعت غير منتظره اي در اين رشته پيش رفتند. ولي ما در يك دوره اي بسيار عقب افتاديم و فاصله بسيار زيادي ايجاد شد. اما با تلاش هايي كه چه در قبل و بعد از انقلاب انجام شد، اكنون در صف مقدم گام برمي داريم و اميد است در آينده جزء برترينها باشيم.
استاد لطفا يكي از خاطرات جالب دوران خدمت تان را براي ما بفرمائيد؟
حاصل عمر، خاطره هاست كه مي تواند شيرين و تلخ باشد. پزشكان هم به مناسبت تماس با مردم خاطرات زيادي دارند. طبيعي است من هم به مناسبت خدمت 60 ساله خود خاطرات زيادي دارم. در سال 1333 در بيمارستان ابن سينا، در بخش دكتر منصور و زير نظر پدر جراحي ايران پروفسور عدل دوره انترني را مي گذراندم و مسئول چند تختي بودم كه به من واگذار شده بود. روز بعد از فراغت كشيك شبانه ديدم روي يكي از تختهاي مربوط به من دختر 13- 12 ساله اي خوابيده كه تمام بدنش باند پيچي شده است. همكاران گفتند ديشب در بيمارستان غوغايي برپا بود. اين دختر هنگام روشن كردن چراغ پريموس آتش به تمام لباس او سرايت نموده، بطوريكه مجبور شده اند او را به داخل حوض آب بياندازند. به علت سوختگي شديد، دكتر بوئه (تازه وارد از فرانسه براي آموزش روش بيهوشي مدرن و استفاده از دستگاه بنت) بدن دختر بيمار را به قول فرانسويها بروساژ و پانسمان كرده و گفته بود كه در امر درمان سوختگي او هيچ دخالتي نكنيد و فقط دستورات پزشكي را اجرا كنيد. ولي متاسفانه پس از 3 روز تمام بدن بيمار عفونت كرد و كرم افتاد كه علت آن هم لارو مگس ها بود. وي از شدت درد به خود مي پيچيد. وضعيت اين بيمار را به دكتر منصور اطلاع دادم و به ايشان گفتم كه اين نوع درمان مربوط به فرانسه است كه بيمار در فضاي بسته بستري شده و هيچكس جز پرستار، آن هم با شرايط خاص حق ورود ندارد. از طرف ايشان پيامي رسيد مبني براينكه هر طوري صلاح مي دانيد اقدام كنيد. به خاطر بوي تعفن زخم مريض هيچ يك از پرستاران حاضر نشدند در عوض كردن پانسمان و تميز كردن بيمار كمك كنند و همه مي گفتند اين مريض مرده است و قابل درمان نيست. به تنهايي تمام باندها را شكافتم و بدن بيمار را با روغن ماهي آغشته به اسيد پيكريك شسته و تميز كردم و با توجه به اينكه در آن زمان امكانات بهداشتي محدود بود و از ورود مگس نمي توانستيم جلوگيري كنيم، روي تخت بيمار را با پارچه مخصوص پشه بند محصور كرديم. بعد از گذشت يك ماه بيمار بهبود يافته و مرخص گرديد.
اگر بنا باشد الآن حرفه اي را انتخاب كنيد آيا باز هم حرفه كنوني تان را انتخاب مي كنيد؟
بلي، از كودكي عاشق پزشكي بودم. در اول دبيرستان، پرنده اي را كه استخوان پايش شكسته بود با نوار در بين دو قطعه چوبي به رسم شكسته بندها بستم خيلي سريع خوب شد و به راه افتاد. همچنين بيماري سياه زخم برادرم را از روي خصوصيات باليني تشخيص دادم و به پزشك معالج تجربي در درمان او كمك كردم. از كودكي ناراحتي كليوي داشتم و هر چند هفته يك بار دچار دل درد شديد مي شدم. پزشكان آن زمان دل درد مرا ناشي از يبوست كرم آسكاريس دانسته، با داروهاي عجيب و غريب درمان مي كردند. با وجود ادرار خوني كسي از رنگ ادرار و آزمايش ادرار سوالي نپرسيد. بعد از ورود به دانشكده پزشكي اين درد تكرار نشد. تا اينكه در سن 43 سالگي به علت خيز پشت پا و بالا رفتن فشار خون و راديوگرافي از كليه ها معلوم شد تمام اين رنج و دردها ناشي از بيماري كليوي و دفع سنگ ريزه هاي كليوي بوده كه بعد از برداشتن سنگ شاخ گوزني همه عوارض از بين رفت. آلان پزشكي در ايران خيلي پيشرفت كرده با آن زمان بسيار متفاوت است. اين هم يكي از عللي بود كه به پزشكي علاقمند شدم تا بدانم اين چه بيماري است كه اينگونه مرا رنج مي دهد و هيچ كس درد مرا تشخيص نمي دهد.
به نظر شما چگونه مي توان با پيشكسوتان دانشگاه هاي ايران و جهان ارتباط برقرار نمود و از تبادل تجارب آنها جهت پيشبرد اهداف دانشكده و آموزش بهتر دانشجويان بهره جست؟
در مورد ارتباط با پيشكسوتان، همين راهي كه دفتر ارتباط با دانش آموختگان در پيش گرفته اند، راه صحيحي است كه جوانها را هم اميدوار مي كند كه اگر كار صحيحي انجام دهند، مورد توجه قرار مي گيرند. در مورد دانشمندان و پيشكسوتان خارج مي توان از دانش آموختگان دانشگاههاي كشوركه اكنون در خارج از كشور صاحب نام و اعتبار هستند، استفاده كرد.
اوقات فراغت خود را چگونه مي گذرانيد؟
ساعت 5/4 صبح از خواب بيدار مي شوم. بعد از انجام فرايض با چند نفر از دوستان براي انجام پياده روي و ورزش به پارك مي رويم. سپس استحمام كرده سريعاً به كلينيك مي روم. معمولاً تا ساعت 14- 5/13 در كلينيك هستم. بعد از صرف نهار و 2-1 ساعت خواب و استراحت، مطالعه مي كنم. حدود 20 سال است كه عصرها مطب نمي روم. شب ها هم با توجه به مطالعه شبانه حدود ساعت 12- 5/11 مي خوابم.
الگوي شما كيست؟
خوشبختانه با بزرگان زيادي سر و كار داشته ام. اساتيدي مانند دكتر قريب، دكتر آرمين، دكتر ضياء شمسا و پروفسور شمس ايراني بودند. پروفسور شمس كه از ساعت 7 صبح در جلوي بخش چشم پزشكي بيمارستان فارابي قدم مي زد و عملاً درس سحرخيزي را به همه ياد مي داد و استاد دكتر مهدي آذر با يك دنيا دانش و معرفت؛ الگوهاي ايراني من هستند. در خارج از كشور هم پروفسور روبرت اسكالي شخصيت علمي سرشناس جهاني استاد ممتاز دانشگاه هاروارد كه انسانيت، دانش، تواضع و علاقه او به بيماران از خصوصيات بارز ايشان است. به پزشكي و پاتولوژي اشراف كامل دارد. تجربه اختصاصي ايشان در پاتولوژي بيماري هاي زنان است. دوران تحصيل و انترني ايشان زبانزد همه اساتيد و هم دوره ايهاي اوست. گويا براي تكميل پرونده بيمار، فرسنگ ها با دوچرخه به سراغ آنان مي رفت. روز و شب و ايام تعطيل غالباً مشغول كار بود. انساني متواضع و خوش نيت و به ماديات توجهي ندارد. به طور مثال تعداد زيادي اسلايد پاتولوژي براي ايشان از اقصي نقاط جهان جهت اظهار نظر مي آمد، البته اظهار نظر ايشان خود يك دنيا آموزش و اطلاعات ارزشمند بود، آخر گزارش مي نوشت اگر بيمار تـوان مالـي نـدارد چيـزي مطالبـه نكنيد. بعـد از پروفسور گاسلمن اداره جلسات (Clinical Pathology Conference (CPC بيمارستان MGH با پروفسور روبرت اسكالي بود. مدت يك هفته كه به علت جراحي كليه در بيمارستان MGH بستري بودم، عصري نبود كه ايشان سراغم نيايد. اين اساتيد بزرگوار الگوي من و روبرت اسكالي مرشد و مراد من است.
به عنوان دانش آموخته دانشگاه تهران چه توقعي از دانشگاه داريد و آيا مي دانيد كه دانشگاه از شما چه انتظاري دارد؟
فكر مي كنم بايد در اعتلاي دانشگاه كوشا باشيم. روز به روز با انجام كارهاي صحيح و علمي، اعتبار آن را حفظ كنيم. دانشگاه هم بايد متقابلاً سعي كند دانش آموختگان را فراموش نكند و آنان را با پيشرفت هاي روز آشنا و آگاه كند. همچنين از آنان كه آموزش و آموختن را رها نكرده اند صميمانه قدرداني و تشويق نمايد كه اين خود موجب دلگرمي سالخوردگان و تشويق و ترغيب جوانان خواهد بود.
لطفاً در مورد مقالات علمي، كتب انتشار يافته و ابداعات انجام شده توسط جنابعالي توضيح فرماييد.
از زمان كودكي علاقه به نوآوري و تلاش داشتم. آنچه بدست آوردم خيلي كمتر از آن است كه آرزو مي نمودم. آنچه تصور مي كنم قابل ذكر باشد: تلاش در فهم مطالب و اطمينان به آن، مادامي كه خود قانع نشده ام مطلبي را نپذيرم؛ سفرهاي مكرر علمي به خارج از كشور: سوئد (كارولينسكا)، دانمارك (كپنهاگ، گولوستروپ، ادنسي)، آمريكا (بوستون بيمارستان MGH دانشگاه هاروارد)؛ پياده كردن كالبد شكافي مرده زادها، نوزاد، كودكان، جفت و جنين؛ تاسيس آزمايشگاه سيتوژنتيك، پياده كردن كاربرد روش هاي نواري (G, Q, C Band) و روش عملي و علمي اين دانش؛ پياده كردن روش هاي سيتولوژي مولكولي FISH, array CGH ؛ پياده كردن امكانات تشخيص پيش از تولد و پيشگامي در اين فن آوري؛ ناهنجاري هاي كروموزومي مايع آمنيون، پرزهاي جفتي و خون بند ناف بيش از سي هزار مورد؛ بررسي بيماريهاي هموگلوبينوپاتيها از طريق ژنتيك مولكولي تشخيص نوع بيماري 1990، پيشگيري؛ بررسي بيماري هاي عضلاني از طريق ژنتيك مولكولي، تشخيص نوع بيماري، پيشگيري PND؛ بيماريهاي متابوليك تشخيص، پيشگيري و درمان 1991 حدود پانصد خانواده؛ تشخيص بيماري ايكس شكننده اولين بار در ايران 1369 (1990). تاليف 12 جلد كتاب در پاتولوژي و ژنتيك و چاپ سوم كتاب مباني ژنتيك انساني و بيماري هاي ارثي من برنده جايزه سال 1370 شد. همه عكس هاي آن از بيماران ايراني مي باشد كه اين كار را از مرحوم دكتر مصطفي حبيبي، اولين استاد آسيب شناسي ايران ياد گرفتم. 110 مقاله فارسي و 70 مقاله انگليسي دارم. سالي 5- 4 مقاله به كنگره هاي ايراني و 2- 1 مقاله به كنگره هاي خارجي مي دهم. هر ساله حدود 20- 10 مقاله از مركز پاتولوژي و ژنتيك ارائه مي شود. عده اي از دانشجويان پزشكي و متخصصين رشته هاي مختلف براي تهيه پايان نامه خود از منابع اين مركز كه از بدو تاسيس تاكنون در وسايل الكتروني و كامپيوتر ضبط و قابل دسترسي است، استفاده مي نمايند.
براي كساني كه تازه مي خواهند وارد وادي علوم پزشكي شوند چه صحبتي داريد؟
حرفه پزشكي يك موهبت الهي است. پزشك بايد با هدف خدمت به مردم اين حرفه را انتخاب كند و هدف مادي نداشته باشد. اگر سعي كند تا حدي دانش خود را به روز نگه دارد و كارش را به درستي و همراه با صداقت و خدمت به همنوع خود انجام دهد، مسلماً هم كسب احترام مي نمايد، هم پاداش مادي به دست مي آورد تا حدي كه نيازمند نباشد. آن كس كه براي ماديات كار كند امكان خطا كاري وي زياد است و اگر از جنبه مادي موفق شود از نظر كرامت انساني و احترام كمبود خواهد داشت.
اما به عنوان نكته پاياني مطلبي را در مورد نحوه آموزش مي خواهم بيان كنم. اعتقاد دارم كه آموزش بايد از دامن مادر، كودكستان و دبستان شروع شود. نحوه آموزشي كه الآن در ايران اجرا مي شود، حس اعتماد به نفس و ابتكار و فكر نو را در كودك مي خشكاند. فهم مطلب، تفكر و ابتكار است كه مي تواند منشاء كشف و اختراع شود و جهاني را دگرگون سازد. در آموزش فعلي بايد آنچه را كه در كتاب نوشته شده و يا معلم مي گويد حفظ كند و طوطي وار پس دهد حتي كوچكترين دخالتي در تغيير ترتيب كلمات ندارد. بزرگترين عيب آموزش ما اين است كه به بچه ها فكر كردن، نوشتن و ابتكار را نه اينكه ياد نمي دهيم، بلكه آنرا مي خشكانيم. بايد به بچه ها آموزش دهيم كه فكر كنند و تقليد نكنند و خودشان مسائل را حل كنند. اگر بخواهيم آموزش را اصلاح كنيم بايد از سطوح پايين شروع كنيم. به آنها ياد دهيم مقلد نباشند. سعي كنيم به آنها قدرت ابداع و ابتكار را بياموزيم.
يكي از دوستان كه در آموزش سابقه و تجربه فراواني داشت نقل مي كرد؛ اولين روز كه در ژاپن به كودكستان رفتم معلم از بچه ها خواست هر خوابي كه ديده اند را بنويسند و براي بقيه شرح دهند. آنهايي را كه با شرح و بسط بيشتر خواب و پندارهاي خود را بيان كردند، تشويق كرد و هيچكدام را سرزنش نكرد. عشق به كار، آفريدن، بهتر شدن و بهتر نمودن را بياموزيم. هميشه جاي بهتر شدن هست. سخن را با گفته اقبال لاهوري به پايان مي برم.
روح پدرم شاد كه فرمود به استاد فرزند مرا عشق بياموز و دگر هيچ
خبرنگار: ليلا آذين مهر
ارسال به دوستان