گفت و گوی واحد روابط عمومی دانشگاه با دکتر ندیم
به مناسبت هشتادمين سالگرد تاسيس دانشگاه علوم پزشکی تهران، واحد روابط عمومی دانشگاه، با دکتر ابوالحسن نديم درباره تاريخچه شکل گيری دانشکده بهداشت و لزوم تغيير در نگاه اپيدميولوژيست ها، گفت وگويی به شرح زير، انجام داده است:
به مناسبت هشتادمين سالگرد تاسيس دانشگاه علوم پزشکی تهران، واحد روابط عمومی دانشگاه، با دکتر ابوالحسن نديم درباره تاريخچه شکل گيری دانشکده بهداشت و لزوم تغيير در نگاه اپيدميولوژيست ها، گفت وگويی به شرح زير، انجام داده است:
در نخستين نشست با دکتر ابوالحسن نديم دانشآموخته اين دانشگاه و از پيشکسوتان گروه اپيدميولوژی به فعاليتهای ايشان و نحوه حضورشان در دانشگاه و دانشکده بهداشت پرداختيم. در دومين مصاحبه که با همراهی دکتر اکبر فتوحی و دکتر کوروش هلاکويی انجام شد، سعی کرديم تا بيشتر به سير تحول دانشگاه، دانشکده بهداشت و خصوصاً گروه اپيدميولوژی پرداخته شود.
دارالفنون سير تغييرات مختلفی را طی کرد تا به مدرسهی عالی طب تبديل شد و طی قانون تشکيل دانشگاه با مصوبه مجلس وقت، در سال 1313 دانشگاه تهران متشکل از چند مدرسه شکل گرفت. نخستين سؤالی که برای شروع به ذهن من میرسد اين است که آيا از اين وقايع و چگونگی شکلگيری دانشگاه تهران هرچند قبل از ورود شما به دانشگاه بوده است، مطلب و يا خاطرهای داريد که بفرماييد؟
بنده هيچگونه اطلاعی در خصوص اين سوابق تاريخی دانشگاه ندارم، فقط اينکه میدانم دانشگاه تهران در سال 1313 افتتاحشده است. من زمانی که در دانشکده پزشکی بودم نيز در خصوص اين مواردی که جنبهی تاريخی دارد، پيگير نبودم و بعدها به اين موارد علاقهمند شدم. کتاب خاطرات دکتر پولاک را که اولين بار در سیسالگی خواندم، فهميدم که ايشان معلم پزشکی در دارالفنون بوده است. من عذر میخواهم که در اين قسمت نمیتوانم به شما کمک کنم و کسانی که در خصوص تاريخچهی دانشگاه تهران کارکردهاند مثلاً آقای دکتر مسلم بهادری بهتر از اين موارد آگاهی دارند.
میدانم که در آغاز شکلگيری دانشگاه تهران دانشکده پزشکی، داروسازی و دندانپزشکی يکی بوده و دو دانشگاه دندانپزشکی و داروسازی بعدها از دل دانشکده پزشکی جداشده است؛ در مصاحبهای که از شما خواندم نيز متوجه شدم که دانشکده بهداشت نيز بهنوعی چنين سيری داشته است؛ يعنی دانشکده بهداشت از گروه انگلشناسی دانشکده پزشکی، شکلگرفته، اگر توضيحاتی در خصوص اين موضوع داريد بفرماييد.
اين موضوع به دوران حضور من در دانشکده پزشکی بازمیگردد. البته قبل از آن فکر میکنم حولوحوش سال 1319 بود دقيقاً زمانی که پروفسور اوبرلن را برای رياست دانشکده پزشکی دانشگاه تهران دعوت کردند. ايشان معتقد بود که ادامه شيوه قبلی مناسب نيست و برای تبديلشدن به يک دانشگاه بايد تغييرات کلی اعمال شود، آن زمان دانشکدهی پزشکی دارای کرسیهای متعدد بود و هر کرسی دارای يک استاد و يک دانشيار بود و بقيه برحسب ردهشان روسای بخش يا روسای درمانگاه بودند. بههرحال پروفسور اوبرلن، مرحوم دکتر انصاری را بهعنوان استاد کرسی انگلشناسی تعيين کرد. بنابراين شروع همهچيز با مرحوم دکتر انصاری بود. ايشان از همان ابتدا دکتر مفيدی را که محققی شاغل در انستيتو پاستور بود بهعنوان دانشيار خود انتخاب کرد و در همان موقع، آقايان دکتر فقيه، حاجيان، بيژن و مثقالی روسای بخش شدند.
اين اساتيد در چه رشتههايی مشغول به کار بودند؟
بعداً برايتان میگويم. بههرحال کرسی انگلشناسی قویای در 1319 شامل دکتر انصاری بهعنوان استاد، دکتر مفيدی بهعنوان دانشيار و اشخاصی که گفتم، شکل گرفت. دکتر حاجيان که در آن زمان جوان بود و خوشبختانه هنوز در قيد حيات هست، بعداً جذب اين گروه شد. اين جريان تا زمانی که دولت ايران اصل چهار ترومن را قبول کرد، ادامه يافت. مبنای اصل چهار ترومن همکاری فنی بين ايران و آمريکا بود و باوجودآنکه از قبل آغازشده بود، بهطور رسمی در زمان مرحوم دکتر مصدق اتفاق افتاد. يکی از اصلیترين موارد اصل چهار ترومن، تأسيس سازمان همکاری بهداشت بهاتفاق وزارت بهداری بود. سازمان همکاری بهداشت نيز موظف به تعيين مسائل بهداشتی مملکت، راههای کنترل و انجام اقدامات کنترلی بود. روند کار نيز به اين صورت بود که در مرکز يا در برخی شاخهها در شهرستان، يک رئيس آمريکايی و يک رئيس ايرانی وجود داشت.
قبل از آن، در بدو تأسيس سازمان برنامه، يک گروه از موسسه راکفلر دعوت شدند و تعيين کردند که مهمترين مشکل بهداشتی ايران، مالاريا است و از 15 تا 16 ميليون جمعيت ايران در آن زمان، سالانه پنج ميليون نفر به مالاريا مبتلا میشوند. قبل از آن دولت ايران جستهوگريخته از د.د.ت استفاده میکرد ولی سازمان همکاری بهداشت بر کنترل و سرکوب اين بيماری تأکيد کرد. با اين ايده در حدود سال 1330 که اوايل تشکيل اين سازمان بود، مرحوم دکتر انصاری قراردادی با وزارت بهداری بست و پيشنهاد داد تا مرکزی مشترک به نام انستيتو مالاريولوژی تشکيل شود. همچنين مقرر شد که تعدادی از کارمندان عالیرتبه اين انستيتو را کرسی انگلشناسی در اختيار قرار دهد و ساير افرادی که لازم هستند نيز استخدام شوند و انستيتو به اين صورت تشکيل شد.
دو وظيفه اصلی آن نيز عبارت بود از تشکيل دورههای مالاريولوژی و تعليم تکنسينها بهگونهای که از اين نيروها بعداً در اداره مراکز استانی استفاده شود. مقرر شد تا مسئولين اصلی ادارهی مالاريا که بعداً در هر يک از استانهای کشور تشکيل میشود، پس از انجام مطالعات مالاريومتريک، تعيين نمايند که عمق مسئله در هر منطقه چقدر است و سازمان بر اساس آن هدفگذاری کند. بعد از مدت کوتاهی، عدهای که جهت گذراندن دورههای مربوطه به خارج فرستادهشده بودند، بازگشتند و کارکنان تربيتشده، آماده شد، به تقاضای دولت ايران مسئولين آمريکايی سازمانها بهطورکلی حذف شدند. بعدها نام سازمان همکاری بهداشت به ادارهی کل بهداشت تبديل و مسئول آن نيز دکتر حسن مرشد تعيين شد. در اين زمان انستيتو کماکان به همان نام انستيتو مالاريولوژی بود و با عدهی کمی شروع به کارکرد. اين انستيتو سالی يکبار دورهی مالاريولوژی تشکيل میداد که چهار ماه طول میکشيد. در اين دوره، 2 تا 2 ماه و نيم به درسهای نظری اختصاص داشت، که علاوه بر مالاريا، ساير بيماریهای انگلی نيز تا حدودی آموزش داده میشد و بقيهی اين زمان به Fieldwork تحت سرپرستی يکی از اشخاص انستيتو پرداخته میشد و Fieldwork کلاس مالاريولوژی در ايستگاه کازرون اجرا میشد.
آيا ايستگاهها از طريق اين انستيتو راهاندازی شد؟
انستيتو مالاريولوژی تعدادی ايستگاه در نقاط مالاريا خيز کشور راه انداخت که در درجهی اول ايستگاه کازرون و بندرعباس بودند چراکه مناطق جنوبی کشور بيشتر درگير مالاريا شده بود. بعداً به دليل آغاز اپيدمی مالاريا در خوزستان و مقاوم شدن آنوفل استيفنسی به د.د.ت، ايستگاه ديگری نيز در آبادان ايجاد شد اما اين ايستگاه در مقام مقايسه با ايستگاه کازرون و بندرعباس تنها به ريشهکنی مالاريا کمک میکرد.
دانشکده بهداشت، چگونه شکل گرفت؟
در ادامه برايتان خواهم گفت. در همان زمان دکتر انصاری رئيس قسمت بيماریهای انگلی سازمان بهداشت جهانی در ژنو شد و لاجرم ايشان به ژنو رفت. ازاينرو دکتر مفيدی بايد به رياست میرسيد ولی ايشان اين پست را قبول نکرد و رئيس انستيتو دکتر ناصر انصاری باقی ماند و دکتر مفيدی از طرف ايشان اداره انستيتو را به عهده گرفت بهگونهای که اگر در امضای دکتر مفيدی ديده باشيد، کلمه کفيل آمده است.
بعداً در انستيتو به اين نتيجه رسيدند که مسائل ديگری مثل بيلارزيوز در خوزستان داريم، که دکتر بيژن با همکاری سازمان بهداشت جهانی ايستگاه دزفول را برای بيلارزيوز ايجاد کرد يا در منطقهی شهسوار بهاينعلت که 70 درصد اهالی روستايی مازندران کرم قلابدار داشتند يک ايستگاه برای تکياختههای روده و آميبياز ايجاد شد، اين موضوع زير نظر دکتر حاجيان قرار گرفت. به اين صورت انستيتو، انستيتوی مالاريولوژی و انگلشناسی شد.
دو کرسی ديگر در دانشکده پزشکی وجود داشت، به نامهای کرسی بهداشت و کرسی بيماریهای گرمسيری. استاد کرسی بهداشت، مرحوم دکتر اعتماديان بود و ايشان فردی زحمتکش در داخل کشور و سازمان جهانی بهداشت بودند. استاد بيماریهای گرمسيری نيز مرحوم دکتر مجلل بود که پيشنهاد داد اين کرسی را با کرسی انگلشناسی و انستيتوی آن ادغام کنند و بهصورت انستيتوی مالاريولوژی، انگلشناسی و بيماریهای گرمسيری نامگذاری نمايند. وقتیکه دکتر اعتماديان نيز پيشنهاد انحلال و ادغام کرسی بهداشت را داد، در سال 1343 نام انستيتو به انستيتوی تحقيقات بهداشتی تغيير کرد. دکتر مفيدی نيز قبول کرد بهجای کفيل، کلمه رئيس را بنويسد. ايشان تعدادی معاون انتخاب کرد که ازجمله آنها میتوان به مرحوم دکتر فقيه که معاون اپيدميولوژی بود اشاره کرد. کارهای مالاريا در اداره کل بهداشت زير نظر دکتر مهتدی ولی در انستيتو عمدتاً زير نظر دکتر فقيه بود، ايشان کتاب مالاريولوژی را نوشتهاند. همچنين معاون بيماریهای تکياختهای روده که بعداً کرم قلابدار نيز به آن اضافه شد، دکتر حاجيان بود. دکتر بيژن نيز معاون اداري– مالی و سرپرست برنامه بيلارزيوز بود. دکتر مثقالی، معاون رشتهی حشرهشناسی شد. در ابتدای کار انستيتو، رئيس قسمت حشرهشناسی دکتر نظامالدين غفاری بود که عضو هيئتعلمی گروه بيولوژی بود اما زمانی که انستيتوی تحقيقات بهداشتی تشکيل شد، دکتر غفاری در دانشکده پزشکی ماند و مسئوليت گروه حشرهشناسی به عهده دکتر مثقالی افتاد.
در اين زمان با يک انستيتوی تحقيقات بهداشتی و کرسی بهداشت روبرو بوديم. اين مسئله مورد اعتراض ساير کرسیهای دانشکدهی پزشکی قرار گرفت که در اين دانشکده گروهها 5 يا 6 عضو دارند، اما گروه بهداشت 60 تا 70 عضو هيئتعلمی دارد بنابراين پيشنهاد دادند همانطور که دانشکدههای پزشکی، دندانپزشکی مستقل شدند، گروه بهداشت از دانشکده پزشکی جدا شود و تبديل به دانشکده بهداشت گردد. منتها در پيشنهاد گفته شد که به شرطی اين استقلال اتفاق بيفتد که ارائه تمام دروسی که گروه بهداشت بر عهده داشت، دانشکده بهداشت نيز بر عهده بگيرد، اين پيشنهاد موردقبول قرار گرفت و در سال 1345 دانشکده بهداشت شکل گرفت.
در ادامه چه شد؟
زمانی که انستيتو وجود داشت تمامکارهای آمار بر عهدهی مرحوم دکتر نهاپتيان بود. حتی زمانی که نام انستيتو تغيير کرد، موارد مربوط به آمار بر عهده ايشان بود. دکتر نهاپتيان کارهايی در خصوص Infant Mortality نيز انجام داده بود. وقتی دانشکده بهداشت تشکيل شد، دکتر مفيدی تصميم گرفتند که يک گروه به نام گروه آمار زيستی و بهداشت به وجود آورند.
از آغاز، دکتر مفيدی رئيس دانشکده بهداشت شد؟
بله ايشان رئيس دانشکده بهداشت شدند
آيا همه افرادی که در دانشکده کار میکردند پزشک بودند؟
اساس کار در دانشکدهی پزشکی اين بود که تمام اساتيد بايد پزشک باشند.
پس عملاً پزشکان دانشکده بهداشت را راه انداختند؟
پزشکان متخصص انگلشناسی.
آيا تخصص انگلشناسی يک تخصص بالينی بود؟
خير بالينی نبوده.
اما درمانگاه داشته؟
رئيس درمانگاه يک عنوان بود. به مفهوم يک فضای بالينی صرفاً بکار نمیرفت.
يعنی يک تخصص بالينی نبوده؟ يک تخصص آزمايشگاهی بوده؟
بله! يک تخصص آزمايشگاهی بود اما به آن رئيس درمانگاه گفته میشد، درواقع آنچه امروز استاديار ناميده میشود آن زمان رئيس درمانگاه گفته میشد.
پس همگی پزشک بودند اما وارد فيلد آزمايشگاهی شده بودند؟
بله هر که به دانشکده پزشکی وارد میشد، پزشک بود. حتی دستيارهای واردشده مثل بنده پزشک بوديم.
الآن هم دستيارهای بالينی دانشکده پزشکی همگی پزشک هستند.
وقتی دانشکده بهداشت تشکيل شد، دانشکده داروسازی يک کرسی انگلشناسی داشت و استاد آن دکتر حميد محسنين بود، دکتر امامی زير نظر ايشان کار میکرد و رئيس درمانگاه بود. دکتر محسنين گفت "حال که يک دانشکده تأسيسشده، من هم اين گروه را به دانشکدهی بهداشت منتقل میکنم". مرحوم دکتر قربانی نيز در آن زمان دستيار گروه انگلشناسی دانشکده بود و اين سه نفر و تکنسينهای اين گروه به دانشکده بهداشت آمدند. اگر انگلشناسی را به معنای اعم در نظر بگيريم، دکتر محسنين بهعنوان يکی از معاونين و ضمناً سرپرست برنامهی کنترل تراخم نيز منصوب شد که البته مسئول آن دکتر داروگر بود.
استاد فرموديد که در سال 1345 دانشکده بهداشت تأسيس شد، اما نام آن تا چند سال پيش دانشکده بهداشت و انستيتو تحقيقات بهداشتی بود.
انستيتو تحقيقات بهداشتی در سال 1343 تشکيلشده بود، در سال 1345 گروه علوم بهداشتی و انستيتو تحقيقات بهداشتی بهطور اتوماتيک به دانشکده بهداشتی و انستيتو تحقيقات بهداشتی تبديل شد ولی چند سال پيش دانشکده بهداشت و انستيتو تحقيقات بهداشتی، جدا شدند. مرحوم دکتر انصاری و بعد از ايشان دکتر مفيدی، از اين جدايی بسيار ناراحت شدند. مرحوم دکتر انصاری تأکيد داشت که آموزش و تحقيق بايد توأم و همراه باشند، استاد بايد آموزش بدهد و بهطور همزمان تحقيق هم داشته باشد. ايشان اصرار داشت که انستيتو و دانشکده بايد يکی باشند و رئيس آن نيز يک نفر باشد. درنتيجه دکتر مفيدی رئيس دانشکده بهداشت و انستيتو تحقيقات بهداشتی بود نه دانشکدهی بهداشت.
چه زمانی دکتر فقيه رئيس دانشکده شد؟
در سال 1348، دکتر مفيدی معاون دانشگاه تهران شد و دکتر فقيه رئيس دانشکده بهداشت و انستيتو تحقيقات بهداشتی شد. من آن زمان تازه به آمريکا رفته بودم، دکتر فقيه با ارسال نامهای به من اطلاع داد که چون از آغاز با توکار کردهام، شمارا بهعنوان معاون دانشکده میشناسم و تا زمانی که تز دکترايت را آماده کنی، من معاون انتخاب نمیکنم، کار رئيس و معاون را شخصاً انجام میدهم ولی از فردای روزی که به کشور بازگردی معاون دانشکده بهداشت و انستيتو تحقيقات بهداشتی میشوی، به همين صورت يک سال پس از خروجم، در مرداد 1350 برگشتم و فردای آن روز حکم معاونت من را از دکتر هوشنگ نهاوندی رئيس دانشگاه وقت گرفته بود.
در خصوص نحوه تشکيل گروه اپيدميولوژی و آمار زيستی برايمان بگوييد.
زمانی که دانشکدهی بهداشت تشکيل شد، گروههای آمار زيستی و بهداشت، انگلشناسی و اکولوژی وجود داشت. دکتر مفيدی نيز گروه انگلشناسی و اکولوژی تشکيل داده بود که بعضی موارد عمومی مثل اکولوژی، بهداشت عمومی، تنظيم خانواده و تغذيه را تحت پوشش قرار دهد. عملاً خود ايشان سرپرستی میکرد و مسئوليت هر قسمت را به يک نفر سپرده بود. يکی ديگر از شاخههای اين گروه، اپيدميولوژی بود. درواقع فقط بهداشت محيط که حشرهشناسی را دربرمی گرفت و خدمات بهداشتی و آمار زيستی در گروه اکولوژی انسانی قرار نداشتند.
هنگامیکه به تهران آمدم و معاون دکتر فقيه شدم، خواستم که اپيدميولوژی از اين گروه جدا شود، زمانی که دکتر مفيدی من را بهعنوان دانشيار اپيدميولوژی منصوب کرد، من اپيدميولوژيست نبودم و اين موضوع را به ايشان گفتم، اما ايشان گفتند "شما يک سال اپيدميولوژی خواندهايد"، من گفتم "آنچه خواندهام اپيدميولوژی نبوده، يک دورهی ويژه اپيدميولوژی و بيماریهای منتقله بهوسيلهی بندپايان بود و مبانی را نخواندهام". ايشان گفت "ما شخص ديگری را سراغ نداريم، دکتر فقيه استاد و شما دانشيار میشويد". گفتم قبول نمیکنم. ايشان گفتند "من تعهد میکنم و شمارا میفرستم که دکترای اپيدميولوژی بگيريد". ايشان از افرادی بود که هرگز زير قولش نمیزد. بر اساس اين قول من اين پست را قبول کردم. اپيدميولوژی مبحث بسيار مهمی است، در حيطهی پزشکی سهپايهی مهم دارد که مشتمل بر پزشکی، سوسيولوژی و آمار زيستی و بهداشتی است. در اغلب نقاط دنيا اپيدميولوژی و آمار يکی هستند. خلاصه ايشان با پيشنهاد جدايی اپيدميولوژی از گروه اکولوژی و ادغام آن با گروه آمار موافقت کرد و ما پيشنهاد را در شورا مطرح کرديم. آنجا نيز موردقبول واقع شد. قرار شد که اپيدميولوژی و آمار يک گروه بشود و مدير گروه آن نيز دکتر نهاپتيان بماند.
اين وقايع مربوط به چه سالی است؟
1350.
يعنی گروه اپيدميولوژی و آمار زيستی قبل از انقلاب شکل گرفت؟
بله!
من فکر میکردم بعدها و زمانی که شما رئيس دانشکده شديد، اين گروه شکل گرفت.
دکتر نهاپتيان استاد من و فرد بسيار مناسبی برای مديريت گروه بود. اين موضوع به تصويب دانشگاه و سازمان امور استخدامی رسيد و گروه اپيدميولوژی و آمار زيستی شکل گرفت.
لطفاً در خصوص نقش دانشکده بهداشت در طراحی شبکه بهداشتی کشور صحبت بفرماييد.
بله اما از آن مهمتر چگونگی شکل گرفتن شبکه خانههای بهداشت است. يک Division در سازمان جهانی به نام Division Of Epidemiology And Information Science شکلگرفته بود که رئيس آن دکتر نيوول بود و به علت سوابق همکاری دکتر فقيه، به ايران سفر کرد و قرار شد تا يک سری از طرحها را در ايران انجام دهد. يکی از طرحهايش اين بود که مدلی که پزشکان پابرهنه در چين درست کردند اينجا بهصورت علمی در يک منطقه و استان کوچک پياده کند. دو طرح ديگر نيز پيشنهاد داد، يکی از آنها نيز مطالعهی کوهورت در خصوص مهاجرين از روستاها به تهران و ديگری طرح اکولوژی پستانداران کوچک بود. اين مورد آخر را دکتر فقيه درزمانی که دکتر مفيدی هنوز رئيس دانشکده بود، بهعنوان استاد اپيدميولوژی با دکتر نيوول انجام داد.
يعنی قبل از سال 1348؟
بله! در سال 1346 يا 1347 اين پيشنهاد داده شد و اواخر سال 1347 اين اقدامات آغاز گرديد. دکتر فقيه و دکتر نيوول به ايران آمدند، نقشهی ايران را جلوی رويشان قراردادند و مشخص شد که دو استان موردنظر دکتر نيوول است. اين دو استان کرمانشاه و آذربايجان غربی بود بنابراين هر دو استان را بازديد کردند و درنهايت آذربايجان غربی انتخاب شد.
اين همان پايلوت شکلگيری خانههای بهداشت در ايران بود؟
بله. برای اين منظور دکتر نيوول گفت پرسنل کمکی مقيم از سازمان جهانی بهداشت، برای آذربايجان در اختيار قرار میدهد.
اين موضوع به کجا رسيد؟ چهکارهايی انجام شد؟ به نظرم يکی از اتفاقهای مهم در سابقهی دانشکده بهداشت بوده است.
وقتی به آنجا رفتيم، اولين کاری که بايد میکرديم، طراحی يک سری مدل برای آموزش بود. چهار نفر از سازمان جهانی بهداشت به ايران آمدند و مستقر شدند. اسامیشان را به خاطر ندارم.
اين افراد برای طراحی به ايران آمدند؟
برای پيادهسازی آمدند. از طرف دانشکده دکتر فريدون امينی مسئول راهاندازی اين کار شد، بهطورکلی طرح را مديون دکتر فقيه و دکتر امينی هستيم، دکتر فقيه ايده را از سازمان جهانی گرفت و دکتر امينی افراد را به اصرار جمع کرد. دکتر وکيلی هميشه میگفت من در بهداشت مديون سه نفر هستم دکتر ساروخانيان، دکتر امينی و دکتر نديم. دکتر امينی، رئيس ايستگاه تنکابن و مسئول کنترل کرم قلابدار بود. دکتر فقيه گفت که عملاً کرم قلابدار تحت کنترل درآمده است و از دکتر امينی خواست که به اين طرح بپيوندد.
ايشان هم متخصص انگلشناسی بود؟
بله! زير نظر دکتر حاجيان کار میکرد و ايستگاه تنکابن را برای همين کار راه انداخته بود. در زمان پياده کردن ايستگاهها يک ايستگاه در مشهد داشتيم، اما سازمان امور اداری و استخدامی زير بار اينکه در آذربايجان پرسنل داشته باشيم، نمیرفت. ازاينرو من پيشنهاد دادم، ايستگاه مشهد را ببنديم تا پستهای سازمانی آن خالی شود و چون روی لشمانيوز کار میکردند، توانستيم به تهران منتقلشان کنيم. دکتر رشيدی رئيس ايستگاه و دکتر حيدری رئيس حسابداری بود و دو مستخدم و چند نفر راننده داشتند که آنها را به بهداری محل تحويل داديم. نهايتاً نيز به سازمان امور استخدامی گفتيم که ايستگاه مشهد را خط بزنيد و به ايستگاه رضائيه تبديل کنيد که بعداً به اروميه تبديل شد. مسئول ايستگاه هم دکتر امينی شد و ايشان را از ايستگاه تنکابن به رضائيه فرستادند.
اين موارد تا چه سالی طول کشيد؟
اين روند ادامه پيدا کرد و زمانی که عملاً در سال 1356 به اين نتيجه رسيديم که کار تمامشده است، نتايج اين کار بعداً در آلماتا مطرح شد. قبلاً شبيه اين طرح را در کوار توسط دانشگاه شيراز راه انداخته بودند. سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی وقت نيز سعی کرده بود مشابه اين طرح را در الشتر لرستان راه بيندازد. در زمان نخستوزيری آموزگار، ايشان گفت بايد يکی از اين طرحها را بهعنوان طرح مصوب وزارت بهداری انتخاب کنيم. میدانستيد ايشان متخصص بهداشت بود؟
خير نمیدانستم.
آموزگار خودش متخصص بهداشت محيط درزمينهٔ ی آب بود. به همين دليل از سوی هويدا بهعنوان وزير بهداری انتخاب شد. وزارت بهداری، دکتر معتمدی را معاون بهداشت و دکتر سميعی را معاون درمان گذاشت.
در چه سالي؟
1343. در سال 1356 که دکتر آموزگار نخستوزير شد گفت چون طرحهای زيادی در کشور در حال اجراست و وزارتخانه بايد تصميم بگيرد که کدام طرح، ملی است. بنابراين به گروهی مأموريت داد تا بررسی نمايد کدام طرحها در کشور انجامشده است و مشخص نماييد وضعيت بهداشت مملکت از چه قرار است. طرحهای مختلف مثل طرح سازمان خدمات اجتماعی، طرح کوار، طرح آذربايجان غربی بررسی شدند.
و بر اساس اين بررسی تصميم گرفتند که مدل اروميه را اجرا کنند؟
بله با گروهی که مأمور شده بوديم قرار شد که برويم و تمام طرحها را ببينيم، بنابراين ما يکبار فارس سفر کرديم، تمام ايستگاهها و نفرات را ديديم، اين موارد را در الشتر هم ديديم. سپس به دانشگاه اروميه رفتيم و طرح آذربايجان را ديديم، نهايتاً گروه به اين نتيجه رسيدند که اگر دولت قرار است يک طرح را ملی اعلام نمايد، اين طرح، طرح آذربايجان باشد. اما اينکه چطور به حرکت تبديل شد به زمان بعد از انقلاب بازمیگردد و بعدازآنکه دکتر مرندی وزير شد، در اين زمان مجلس آنچه را که آن گروه قبلاً توصيه کرده بود را پيشنهاد داد، گفت مدل بايد همين باشد و در سطح کشور پياده شود. دکتر مرندی به دکتر ملک افضلی گفت که شما دانشکده بهداشت بوديد و از اين طرح مطلع هستيد، ايشان نيز بهعنوان قائممقام وزير با اختيارات مطلق برای اجرای اين طرح قبول وظيفه نمود. به خاطر دارم که دکتر زرگر کنگرهای راه انداخته بود و از پزشکان خارج از کشور دعوت کرد، درست به خاطر ندارم که کنگره در دانشگاه ملی يا هتل اوين برگزار شد، در سالن محل کنگره دکتر عباس شيبانی کنار من نشست و گفت "دکتر نديم در مجلس يک طرح مطابق مدل اروميه تصويب کرديم، قرار شده است که کار را به دکتر ملک افضلی بدهند. شما بايد مراقب باشيد و کمک کنيد تا جا بيفتد". من به ايشان گفتم از تذکرتان ممنون ولی اين کار را خود ما شروع کرديم و قاعدتاً دلمان خيلی میسوزد. دکتر شيبانی به من بسيار لطف داشت بنابراين به دکتر ملک افضلی گفتم، با تمام نيرو در اختيار شما بوده و خواهم بود.
اين داستان را نمیدانستم و برای اولين بار شنيدم که پشت پردهی سابقهی راهاندازی شبکه بهداشتی در ايران اين مسائل بوده است، چه زمانی مرحوم دکتر شادپور و دکتر پيله رودی و سايرين وارد اين قضيه شدند؟
دکتر پيله رودی دانشجوی MPH بود. بعد از گذراندن MPH علاقهمند به پيوستن به اين طرح شد ولی دکتر شادپور جز اپيدميولوژيست های اولين دورهی MPH بود، همکاری خيلی نزديکی مثل دکتر وکيل و ساير افراد در وزارتخانه با دکتر فريدون امينی داشتند. طرح به اين صورت بود که مدير اجرايی آن، رئيس دانشکده بهداشت و انستيتو تحقيقات بهداشتی بود. تمام اسناد مخارج طرح، بعد از رفتن دکتر فقيه، تا به امضای من نمیرسيد قابل وصول نبود. يک جانشين گذاشتيم به اين صورت که هر کس مديرکل بهداری استان آذربايجان غربی است جهت نظارت اسناد به وی تفويض اختيار شده بود اما تا من امضا نمیکردم، حسابداری انستيتو پرداختی نمیکرد. مدير اجرايی طرح، دکتر فريدون امينی و بعدازآن دکتر برزگر بود، تمام اسنادی که اين افراد میفرستادند، بعدازآنکه به تائيد مديرکل بهداری استان میرسيد، توسط آقای فتاحی رئيس حسابداری انستيتو برای من آورده میشد و امضا میکردم. البته من قبلاً درزمانی که میخواستم رئيس دانشکده بشوم با رئيس دانشگاه صحبت کردم که کليهی اختيارات مالی، اداری - پرسنلی دانشکده و انستيتو تحقيقات بهداشت را بايد شخصاً به من تفويض شود، من هيچ معاونی از دانشگاه را در خصوص اين موارد نمیشناسم.
زمان رياست دکتر نهاوندی در دانشگاه تهران؟
بله در زمان ايشان. زمانی که پيشنهاد دادند من جايگزين دکتر فقيه شوم، در ابتدا قبول نکردم. ايشان متوسل برادر دکتر فقيه شدند که آن زمان با برادر من که معاون وزارت خارجه بود، رفقای بسيار صميمی بودند، اردشير نهاوندی، متخصص قلب و هنوز ساکن پاريس است. اردشير نهاوندی به برادر من، جعفر، گفت که با دکتر نديم صحبت کن و بگو کوتاه بيايد وگرنه هر چه در دانشکده بهداشت رشتهايد پنبه میشود. درنهايت بهشرط واگذاری اختيارات مالی به خودم قبول وظيفه کردم. يعنی کارگزينی همان کارگزينی دانشکده پزشکی باشد، اما تنها با نظر من و نه نظر معاون اداری مالی دانشگاه برايمان کار کند. معاون پژوهشی دانشگاه نبايد کاری به انستيتو تحقيقات بهداشتی و دانشکده بهداشت داشته باشد. همينطور هم بود، تا زمانی که من سرکار بودم رعايت کردند.
يک نکتهای در تاريخچه وجود دارد و آنهم اين است که زمانی که دانشکده بهداشت تأسيس میشود، پرسنل انستيتو تحقيقات بهداشتی، عضو هيئتعلمی نبودند و چه اتفاقی میافتد که اين افراد به اعضای آکادميک دانشکده بهداشت تبديل شدند؟
ببينيد دکتر فقيه به من يک پست معاونت داد بهاضافهی بسياری از مشکلات! مهمترين مشکل اين بود که سازمان امور اداری و استخدامی، ساختار دانشکده بهداشت و انستيتو را تائيد نکرده بود. قسمت اعظم کارمندان انستيتو کارمندان قراردادی بودند که ساليان دراز برای دولت کار میکردند ولی رسمی نشده بودند، به دکتر فقيه فشار میآوردند که ما بايد رسمی بشويم و دکتر فقيه میگفت تا سازمان امور اداری ما را به رسميت نشناسد، نمیتوانيم اين کار را انجام دهيم. تعدادی از اين کارمندها داشتند کار را به کتککاری و دعوا میکشاندند. درنهايت حل کردن اين قضيه را به من سپردند. من با کارمندها صحبت کردم و به آنها گفتم اين موضوع را حل میکنم. سپس به سازمان امور اداری و استخدامی رفتم و گفتم حرف حساب شما چيست؟ گفتند شما يک سری بخشی از دانشگاه تهران هستيد، يک سری بخشی از وزارت بهداری و يک سری بلاتکليف هستيد. برای تعيين تکليف، لازم است مشخص کنيد که جز وزارت علوم هستيد يا وزارت بهداري؟ چون سازمان امور استخدامی، وزارتخانهها را میشناسد. قبلاً دکتر مفيدی و دکتر فقيه نتوانسته بودند به اين سؤال جواب بدهند. من با دکتر فقيه صحبت کردم، ايشان گفتند ما خيلی صحبت کرديم و به نتيجه نرسيديم. من گفتم جواب اين سؤال را بدهيد تا من بروم و قضيه را حل کنم. با دکتر مفيدی همصحبت کردم و ايشان گفتند، چون پرسنل اصلی ما مربوط به دانشگاه هستند، صلاح در اين است که بگوييم، وزارت علوم و دانشگاه تهران. بنابراين من بهعنوان معاون رسمی دانشکده بهداشت به سازمان امور اداری و استخدامی اعلام کردم که انستيتو تحقيقات بهداشتی و دانشکده بهداشت جز وزارت علوم و دانشگاه تهران است و اين موضوع را بهصورت مکتوب از من قبول کردند. سپس کليهی پرسنلی که حتی تکنسين و مستخدم بودند، کارمند رسمی کرديم، يک عده بهعنوان معلم دستيار استخدامشده بودند که يا پزشک و يا دامپزشک بودند. در اين موارد با سازمان امور اداری صحبت کرديم و آنها گفتند اين افراد بايد استاديار شوند. اين برای ما بیمعنا بود چراکه تعدادی از آنها 18 سال فعاليت داشتند. دانشگاه را متقاعد کرديم که اين افراد بايد دانشيار باشند اما ارتقا آنها به دانشياری بايد مطابق قوانين دانشگاه با تصويب قوانين دانشگاه باشد.
استاد من میخواهم راجع به چندنفری از شما سؤال بپرسم، سپس به رشته اپيدميولوژی، انتظاری که بايد از رشته و بحث متدولوژی داشته باشيم، برگرديم. در مورد افراد تا اينجا روسای دانشکده بهداشت را مرور کرديم، بعد از شما در سال 1362 يا 1363 آقای دکتر ملک افضلی به اين سمت منصوب شدند؟
خير! بعد از بنده ، آقای دکتر قانع بصيری را بهعنوان رئيس دانشکده بهداشت منصوب کردند، من در آن زمان در مرخصی بودم، ذيل حکم نوشتهشده بود با تشکر از زحمات آقای دکتر نديم!
بعد از آقای دکتر نهاپتيان، آقای دکتر محمد مدير گروه شدند؟
بعد ايشان آقای دکتر ملک افضلی مدير گروه شدند.
و بعدازآن چه شد؟
زمان انقلاب من رئيس دانشکده و دکتر ملک افضلی مدير گروه آمار زيستی بود، بعداً که ايشان رئيس دانشکده شد، يک مدت کوتاهی دکتر صباغيان که معاون دانشگاه بود، سرپرستی گروه اپيدميولوژی و آمار زيستی را بر عهده گرفت و بعدازآن به توصيه آقای دکتر ملک افضلی قرار شد، دکتر محمد به اين سمت منصوب شود که تا زمانی که خودتان میدانيد ايشان سرکار بودند.
ممکن است کمی ژورناليستی شود ولی میخواهم راجع به برخی از اين افراد که نام میبرم يکی دو جمله بگوييد.
آقای دکتر شارل اوبرلن؟
دکتر اوبرلن يک پاتولوژيست متخصص سرطان بود که از فرانسه به ايران دعوت شد، دانشکدهی پزشکی نوين را شکل داد و تمام روسای کرسی را به انتخاب خودش عوض کرد.
در زمان رياست دکتر اوبرلن، سال 1320، اواسط جنگ جهانی دوم اولين شمارهی مجلهی دانشکده پزشکی منتشر شد، در آن شماره يکی از مقالات، مقالهی اوبرلن است که تصوير بسيار جالبی از وضعيت بهداشتی کشور در آن زمان منتشر کرده. متن کامل تمام مقالات اين مجله از شماره اول تا امروز آن در سايت دانشگاه موجود است.
آقای دکتر مفيدي؟
ايشان يک تکنولوژيست بود که در پاستور کار میکرد. پس از آنکه نظر دکتر انصاری را جلب کرد، دانشيار ايشان شد، بعداً به دانشگاه جان هاپکينز آمريکا رفت و مدرک MPH گرفت. پسازآن در خط بهداشت افتاد. اصرار دکتر انصاری اين بود که خودمان را منحصر به بيماری انگلی نکنيم و بايد به کليهی امور بهداشتی مملکت مسلط شويم. زمانی که به دانشکدهی پزشکی آمدم درسهای انگلشناسی را خود دکتر انصاری تدريس میکرد و دکتر مفيدی اعزامشده بود.
بعضی از اين افراد را توضيح دادهايد، در حد يک جمله نگاهتان را بگوييد خوب است. آقای دکتر فقيه؟ چيزی که برای من جالب بود ايشان را بهعنوان يکی از سه نفر اصلی بهداشت کشور معرفی کرديد.
بنده گفتم که درست است که ايدههای اصلی از دکتر انصاری و دکتر مفيدی آمد اما مجری اصلی دکتر فقيه بوده است. اگر دانشکده بهداشت در سطح کشور خدماتی توانسته ارائه کند پايهگذار اجرايی همهی اين خدمات، دکتر فقيه بودهاند.
آقای دکتر نهاپتيان؟
اصولاً زمانی که درس اپيدميولوژی میخواندم، درسهای آمار را ايشان ارائه میکرد. آن زمان رئيس درمانگاه ميکروبشناسی و عضو آن دپارتمان بود. وقتیکه انستيتو شکل گرفت، متوجه شدند آمار مسئله اصلی است. ازاينرو دکتر مفيدی ايشان را جذب کرد. دکتر نهاپتيان، يک يا دو دوره خارج از کشور گذرانده بود و از پرفسور گرينبرگ که از بزرگترين اساتيد آمار دنيا بود برای يک ماه جهت آموزش در ايران دعوت کرد. زمانی که من دانشجو بودم و زمانی که کارشناس بودم، ايشان را بهعنوان آمارشناس میشناختيم. بنابراين وقتیکه گروه اپيدميولوژی و آمار زيستی تشکيل شد، ايشان را به سمت مدير منصوب کرديم.
میخواهم از دانشکده بهداشت خارج شوم. آقای دکتر شمس شريعت؟
در مراسم ختم ايشان هم گفتم ما در دانشکدهی پزشکی همکلاس بوديم و من را جز خانوادهاش حساب کنيد. او با برادرش زندگی میکرد و من دائماً پيش او میرفتم، بعد از فارغالتحصيلی مدتی به اراک رفت و بعداً بهعنوان پزشک عمومی به شيروان نقلمکان کرد. سالی که من برای دستياری انگلشناسی اقدام کردم، دکتر شريعت برای من نوشت که مدارکم را میفرستم، از جانب من برای دستياری پاتولوژی ثبتنام کن و زمان امتحان را به من اطلاع بده! فرزندان دکتر شريعت من را عمو صدا میزنند، هرماه هر جای دنيا که باشم با من تماس میگيرند و حالم را میپرسند.
آقای دکتر محمد؟
دکتر نهاپتيان ترتيب گرفتن PhD ايشان را در آمريکا فراهم کرد دکتر محمد، تخصص خود را گرفت و به ايران برگشت.
من هميشه از ايشان يک انتقاد دارم، چراکه ايشان به علت اينکه مدير گروه اپيدميولوژی و آمار زيستی بود، اپيدميولوژی را آمار زده کرد، تمام رزيدنتها و دانشجويان را به سمت دروس تخصصی آمار کشيد.از اين موضوع که بگذريم، دکتر محمد يکی از بزرگترين آمار شناسان، دانشمندان اين مملکت است و در اين موضوع هيچ حرفی نيست.
و درنهايت، آقای دکتر ملک افضلي؟
دکتر ملک افضلی درگذشته معلم بود، روزی که برای MPH مصاحبه میکرديم، مشخص شد، ايشان برای رشتهی آمار اقدام کردهاند. من از ايشان پرسيدم شما پزشک هستيد چرا آمار زيستی را انتخاب کرديد و به رشتهی اپيدميولوژی نمیآييد؟ گفت، من قبلاً معلم رياضيات بودم و علاقهمند به مبحث آمار زيستی هستم. من گفتم کار اصلی شما اپيدميولوژی است بااينوجود، ورود شما به آمار زيستی اشکال ندارد ولی عملاً هميشه به ايشان میگويم تو متخصص آمار شدهای اما عملاً اپيدميولوژيست از آب درآمدی! آن مصاحبه را خودشان به ياد دارند.
الآن بيشتر خودشان را اپيدميولوژيست میدانند.
در آن زمان هرگاه فردی را بهعنوان يک متخصص اپيدميولوژی میخواستند من ايشان را معرفی میکردم و سايرين میگفتند ايشان متخصص آمار است و من پاسخ میدادم ايشان از تمام ما اپيدميولوژيست تر هستند.
دکتر هلاکويی: شما برای هدايت رشته اپيدميولوژی چه توصيهای داريد؟ اپيدميولوژی و تکامل آن بايد به چه صورت باشد و اگر مسير را توأم با انحراف پيش میرويم، بفرماييد.
کاری که بايد انجام بدهيم اين است که اپيدميولوژيست های آيندهمان را به اين باور برسانيم که همانطور که پزشک با بيمار سروکار دارد، واحد کار اپيدميولوژيست مردم و جمعيت است، بايد مسائل را از نزديک ببيند، اولويتها را تعيين کرده تا بدانند چگونه برخورد نمايد و تيمی برای حل آن مشکل تشکيل دهند. ايراد اين است که اپيدميولوژيست های ما صرفاً در نوشتن طرح به کلينيسين های ديگر کمک میکنند و جهت ارتقا به آناليز طرحها میپردازند. وقتی کلمهی مردم را میگويم منظور اين نيست که کسی ازاينجا به چابهار برود، در همين تهران نيز با دوازده ميليون جمعيت، بهاندازه هفت يا هشت کشور اطلاعات وجود دارد، کافی است يک مدرسه يا سربازخانه را انتخاب کنيد، يا با واحدی تماس بگيريد يا وارد يک منطقه شويد و ببينيد مسائل منطقه چيست؟ راهحل آن چيست؟ و يک تيم جهت حل مشکل تشکيل دهيد. اين اقدامات خودبهخود مقاله هم به دنبال دارد.
البته اين مشکل تنها در ايران نيست بلکه اپيدميولوژی در دنيا نيز به مشکل برخورد کرده است. ابتدا بايد تغييراتی در طرز تفکر کسانی که رشته را در دنيا هدايت میکنند، اتفاق بيفتد تا به ما هم سرايت کند. خوشبختانه ابولا، توانست مقداری اپيدميولوژيست ها را در کشورهای صنعتی از خواب بيدار نمايد تا بفهمند، درست است که ابولا مسئلهای در آفريقاست اما بايد خودشان را جهت برخورد با آن آماده نمايند. البته شما که درگير کار هستيد، بهتر از من میدانيد که مسائل امروز چه چيزهايی هستند.
ارسال به دوستان