دکتر رضایت: از زندگی ام خیلی راضی هستم

دکتر رضایت استاد گروه فارماکولوژی دانشگاه گفت: امیدوارم خداوند کارهایی که انجام داده ام را از من بپذیرد و در ادامه راهی که باقی مانده است نیز مرا یاری نماید.

در تمام دوره ی دبیرستان سه ماه تعطیلی را کار می کردم من حتی کارگری هم کردم. دلم می خواست مستقل باشم و درآمدی داشته باشم هنوز هم در دست هایم آثار تاول های آن دوران هست و افتخار هم می کنم. به خاطر علاقه زیادی که به عکاسی داشتم در یک عکاسی مشغول به کار شدم. یک مدت کارهای حرفه ای عکاسی یاد گرفتم به گونه ای شد که بیشتر ایام به تنهایی مغازه را می چرخاندم و حقوق خوبی هم داشتم. با این که دانش آموز دبیرستانی بودم در ایام جنگ توفیق پیدا کردم دو سه بار به جبهه اعزام شوم و خاطرات زیادی از آن روزها داریم. در دانشکده ما یک کلاس درسی داریم به اسم سلاح های شیمیایی و اصرار دارم خودم درس دهم. در این کلاس من اتفاقاتی که خودم با چشم خودم از فجایع این سلاح ها را دیدم صحبت می کنم. در نقاهتگاه شیمیایی، ناله های شب بچه های شیمیایی را دیدم که به تعبیر من یادآور روز قیامت بود. چون از لحاظ پزشکی دردها خود را بیشتر شب ها نشان می دهند. با این که قوی ترین داروهای آرامش دهنده و خواب آور را به این افراد تزریق می کردیم، باز شب که می شد، داد آنها از آثار و عوارض گاز خردل بلند بود. لذا من سرکلاس می گویم که من به جبهه رفتم و این ها را دیدم.
خلاصه دبیرستان را تمام کردم. شغل خوب و با درآمد مناسبی نیز داشتم. اما یک شب با خودم فکر کردم من که درسم خوب بوده من که مادرم کلی آرزوها برای من داشته. آیا آخرش باید عکاس بشوم، اگر چه در عکاسی درآمد خوبی داشتم ولی با خودم فکر کردم نه این کار من نیست. یک شعری آقای ه. ا. سایه که جز شاعران بزرگ غزل سرای ایران است دارد که می گوید:
دل من چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
آن شب که این شعر را خواندم منقلب شدم و با خود گفتم من یک کاری انجام دهم کارستان. همان شب به مادرم گفتم که ساک من را ببند. گفت :کجا می خواهی بروی؟ گفتم می خواهم بروم مشهد کلاس کنکور شرکت کنم. صبح زود سوار اتوبوس شدم و رفتم مشهد همان روز کلاس کنکور شرکت کردم. رتبه ام در نتایج کنکور سال 60 در حدی بود که به حد نصاب اغلب رشته های دکتری می رسید. اما شرایط به نحوی رقم خورد که در انتخاب رشته اول یک سال دامپزشکی خواندم بعد انتقال رشته دادم و آمدم دانشگاه علوم پزشکی مشهد و رشته داروسازی خواندم که برای من دوران سرنوشت سازی بود، اولاً با این که سال دوم و سوم دانشگاه بودم همان جا ازدواج کردم. با کسی ازدواج کردم که واقعاً دوستش داشتم و از دوران دبیرستان به این خانم مان تعلق خاطر داشتم و چون از اقوام بودند به بهانه های مختلف ایشان را میدیدم.
بالاخره پدر و مادرم را راضی کردم که بروند خواستگاری و چون خانواده ها همدیگر را می شناختند و با این که من دانشجوی سال دوم بودم با ازدواج ما موافقت کردند. اولین فرزندمان که دخترمان نسرین السادات است همزمان با پایان دوره تزم به دنیا آمد. همین جا به جوانان توصیه می کنم که زود ازدواج کنند. البته پدر مادر من به ما خیلی کمک میکردند و امیدوارم جوانان هم به کمک پدر و مادر بتوانند زودتر تشکیل خانواده بدهند. در واقع اگر ما به بچه ی مان بگوییم ازدواج کند ولی حمایتش نکنیم که نمی شود. در دانشگاه داروسازی مشهد جو مذهبی بود و من به حضرت ثامن خیلی علاقه مند و ارادت دارم و هر وقت با مشکلی روبرو می شدم به حرم آقا رفته از ایشان مدد می جستم. البته ائمه همه برای ما عزیزند ولی به دو تا از ائمه بیشتر متوسل می شوم حضرت ثامن و به حضرت مهدی (عج) است. خوب مادرم هم اسم من را سید مهدی گذاشته است. به نظرم علاقه های مذهبی بر روی روحیه ی افراد تاثیر زیادی دارد که متاسفانه این علاقه ها امروزه کمتر شده است. در دوران دانشجویی مسئول انجمن اسلامی دانشکده داروسازی دانشگاه مشهد بودم. در جهاد دانشگاهی فعالیت داشتم. بسیاری از دوران دانشجویی را در جنگ شرکت داشتم و واقعاً با علاقه این کار را هم میکردم ولی تلاش می کردم تا خوب درس بخوانم. یکی از دلایل این که باعث شد بعدها در دانشگاه علوم پزشکی تهران مسئول ستاد امور دانشجویان ایثارگر باشم همین بود.

در اولین امتحان بورد در رشته ی فارماکولوژی شش نفر بودیم و در حضور استاد دهپور امتحان دادیم. راستش امتحان سختی داشتیم و من توانستم در این آزمون قبول شوم که من اولین فارغ التحصیل تخصصی دوره ی دکتری داروسازی هستم. پایان نامه ی خودم را در این گروه با استاد زرین دست گرفتم. در جلسه ی دفاعیه ام آقای دکتر شفیعی هم خیلی از ما تعریف کرد که در بورد نفر اول شده بودم. به لطف بعضی از دوستان به مرحوم دکتر باستان حق معرفی شدم و ایشان مرا لایق دانستند و به عنوان مدیر گروه فارماکولوژی دانشکده پزشکی منصوب کردند. با اینکه در دانشگاه علوم پزشکی مشهد ابلاغم به عنوان رئیس دانشکده داروسازی مطرح بود ولی با وساطت معاون آموزشی آن موقع دانشگاه مشهد، آقای دکتر ابریشمی توانستند دانشگاه مشهد را متقاعد کنند که رشدی که در دانشگاه تهران هست هیج جایی نیست و در آنجا می توان هم به درد مملکت خورد و هم هوای دانشگاه مشهد را داشت، به لطف خدا به عنوان عضو هیئت علمی گروه فارماکولوژی دانشکده پزشکی و کمی بعد به عنوان مدیر گروه مشغول به کار شدم. و اینکه من آن دوران چه طور مدیریت کردم را باید از اساتید دیگر پرسید. من هر دو سال یکبار انتخابات برگزار می کردم ولی دوستان لطف داشتند و بدون یک نفر مخالف باز مرا انتخاب می کردند. در همان زمان دکتر باستان حق نامه ی من را به عنوان دبیر ستاد شاهد ایثارگر دانشگاه ابلاغ کردند. استاد دکتر پورمند و در دانشکده ی پزشکی نیز دکتر مرحوم جبل عاملی خیلی به من لطف می کردند. همه مرا به عنوان یک عضو فعال می دانستند و من نماینده ی رئیس دانشگاه در شورای آموزشی دانشگاه شدم.
هفت دوره مدیر گروه شدم. در شورای آموزشی دانشگاه با این که روسای دانشکده عوض شدند، دو یا سه نفر بودیم که از اولین شورای آموزشی دانشکده به جا مانده بودیم. به عنوان دبیر ستاد شاهد و ایثارگر خدا می داند به همان اندازه ای که برای بچه های فارموکولوژی تعهد خدمت احساس می کردم برای بچه های شاهد و ایثارگر هم تعهد داشتم. آقای دکتر خسروانی در دانشکده و یک خانمی به نام خانم همتی همکارم بودند. بعدها ستاد شاهد ایثارگر قوت بیشتری گرفت. خدمت آقای دکتر ظفرقندی گزارش می دادم که اگر بخواهیم در کارها موفق شویم باید شبکه ای کار کنیم. ما در شوراها شرکت می کردیم، برای بچه ها کلاس تقویتی می گذاشتیم و خلاصه از بین آنها دانشجویان نمره اول هم درآمد. هر یکی دو هفته به اتفاق آقای دکتر سلیمانی رئیس وقت دانشکده به خانه ی شاهد ایثارگر می رفتیم. بعدها جایی که من یک نفر هم نداشتم، ده و دوازده نفر نیرو پیدا کرده بودم، بودجه افزایش یافته بود و من صاحب حسابداری شده بودم و این یک نوع نهاد سازی برای دانشگاه شده بود. در دانشکده توانستم حیوان خانه را سر و سامان دهم. کلاس های درس را درست کردیم. به خاطر ارادتی که به پیشکسوتان دارم آمفی تئاتر گروه را پس از بازسازی به نام مرحوم دکتر گیتی بنیان گذار فارماکولوژی نوین نامگذاری کردیم. و مجسمه ی دکتر شایور را در آمفی تئاتر دکتر شایور نصب کردم که کار ساده ای نیست. همیشه به دنبال نوآوری بودم. آقای دکتر لاریجانی ما را عضو فارماکوپه گیاهان دارویی کرده بودند و من پاره وقت در مرکز همکاری های فناوری ریاست جمهوری کار می کردم. در هفته دو تا نصف روز اجازه گرفته بودم و کار می کردم. ماموریت اصلی بر اساس رشته ی تخصصی من در حوزه ی سلامت و بهداشت بود. در چندین پروژه نقش هایی داشتم حتی به کمترین مقدار از جمله شرکت داروسازی شفا فارمد. به اندازه ای که برای بچه ام زحمت کشیدم برای این پروژه هم زحمت کشیدم و وقتی که شنیدم پنی سیلین جی در این کارخانه تولید شد، سجده ی شکر به جا آوردم.


اهمیت رشته ی نانوفناوری را انقلاب صنعتی قرن حاضر می دانند. چون هیچ بخشی از زندگی بشر نیست که متاثر از حوزه ی نانوفناوری نباشد. باید بپذیریم که در بحث نانو فناوری پرداختن به موضوع سلامت پزشکی جزو اولویت هاست. چرا که نانوفناوری می تواند در این قسمت تاثیر بگذارد ،می تواند به شما محصولاتی بدهد که این محصولات کارایی بیشتری دارد. این محصولات مشکلات شما را در حوزه ی پزشکی حل کند، برای بیماری های صعب العلاج راه های جدید بدهد، می تواند روش های تشخیص زودرس در اختیار شما قرار دهدف حتی پزشکی را تغییر و تحولی بدهد، با هزینه های کمتر و سرعت بیشتر بیماری فعلی شما را درمان کند و از همه مهمتر در بحث کسب وکار در حوزه ی سلامت می تواند کاری کند که ثروت بیشتر و کارآفرینی برای شما ایجاد کند و بخش های فناوری جدیدی را برای شما ایجاد کند.
در حوزه نانو فناوری پزشکی 10 دانشگاه در حوزه وزارت بهداشت در 60 رشته مقطع کارشناسی ارشد و 24 رشته مقطع دکتری به تربیت دانشجویان مشغول هستند. وضعیت این رشته در ایران در مقایسه نسبت به دنیا ما وضعمان خوب است. در این رشته خیلی خوب من فقط پزشکی را نمی گویم الآن بیش از 380 محصول شناسنامه دار در حوزه ی فناوری در کشور داریم. هفتاد حوزه ی پزشکی داریم، نانودارو داریم، انواع فرآورده ها برای زخم بندی و پانسمان ها، ضدعفونی کردن برای کاربردهای بیمارستانی، انواع فرآورده های آرایشی و بهداشتی که همه شناسنامه دار و دارای مجوز وزارت بهداشت هستند. در سال 2017 ما نزدیک به نه هزار مقاله ی ISI داشتیم و رتبه ی چهارم را داریم. البته همه اینها وقتی به درد می خورد که وارد بازار شود. ما الآن بیش از دویست وپنجاه شرکت کوچک و بزرگ داریم که در بازار حضور دارند. بیش از هفتاد تا محصول در بازار داریم. در جهان اسلام بیش از چهل درصد داشته های نانوی آنها مربوط به ایران است. ما همایشی داشتیم که اروپایی ها به عنوان مهمان افتخاری آمدند در همایش ما شرکت کردند. در نانو فناوری ایران بلا شک جزو ده تا پانزده شرکت اول دنیاست و در حوزه ی پزشکی ما کار یونیک کرده ایم. یک محصول ضد سالک داریم که یک پماد موضعی است. دارویی که در بازار موجود هست به صورت آمپول تزریقی است که این آمپول یک فلز سنگینی است که کلی هم عوارض دارد اما این پماد موضعی که مجوز وزارت بهداشت هم دارد روی دویست و پنجاه بیمار در مرکز پوست و جذام خودمان تست شده است و با یک ماه مصرف چهار پماد بیمار درمان می شود که زیر نظر WHO است که خیلی از کشورها به شدت دنبال این دارو هستند سالک هم یک بیماری است که از برزیل و آرژانتین گرفته تا هندوستان، افغانستان، پاکستان و مخصوصاً سوریه که الآن سیستم بهداشتی شان به هم ریخته است لذا ما وضعمان خوب است.
ما تنها کشور به معنای واقعی پارسی زبان و شیعه هستیم که هیچ کدام مشخصات کشور جمهوری اسلامی ما را ندارد. از یک طرف نژادپارسی هستیم و از طرفی کشوی تقریبا شیعه. این کشور به ما امانت داده شده و ما وظیفه داریم این امانت را به سر منزل مقصود برسانیم. ما دشمن زیاد داریم. نا امنی ها زیاد است و بحث وطن پرستی در احادیث و در اعتقادات ما به شدت تاکید شده. عاشق کشورم هستم و برای دفاع از آن همیشه پیش قدم خواهم بود. وقتی نمازم تمام می شود دعا می خوانم قرآن می خوانم برای اجدادم که باعث شدند من ایرانی و مسلمان و شیعه باشم و همچنین در درس هایم پیشرفت کنم و این یک موضوع جدی برای من است. وطن پرستی تعریف ندارد و عمل می خواهد و در عمل آن جمله ای است که آن استاد می گویند اگر قلبت برای ایران نتپد بهتر است که نتپد. اگر فرداها مرز کشورم به خطر بیافتد من هیچ ابایی ندارم و به عنوان اولین نفر در صف هستم خدا شاهد است که من لحظه ای درنگ نخواهم کرد. اگر سر پل صراط از ما بپرسند من یک حرف خواهم زد که اگر کوتاهی بوده از جنس نخواستن نبوده بلکه از جنس نتوانستن بوده است. اساتید در جامعه نقش زیادی دارند، اگر استاد روش و منش اش درست باشد، دانشجو نیز تعهد خواهد بود.
از زندگی ام خیلی راضی هستم.فرزندان خوبی دارم. یک پسر دارم آقا سید مصطفی که در دانشگاه صنعتی شریف کارشناسی ارشد مکانیک می خواند. دخترم ارشد علوم سیاسی می خواند و دختر کوچکم دانشجوی کارشناسی هنر در دانشگاه تهران هستند و من از بچه هایم راضی هستم.
وقتی به گذشته فکر می کنم با خود می گویم اگر این تجارب را از قبل داشتم، به سمت حوزه هایی مشکلی از مردم را حل می کند و منجر به تولید محصول شود زودتر می رفتم. من آرزو داشتم نمره ی خوب بگیرم که وقتی می آیم خانه نشان مادرم بدهم که نمره ی خوب هم گرفتم، دوست داشتم من در ورزشگاه در مسابقه برنده بشوم که شدم، دلم پایان نامه ی خوب می خواست که نوشتم، استاد دانشگاه بشوم که شدم. وقتی مقاله چاپ می کردم خوشحال می شدم، ولی الآن تنها چیزی که من را راضی می کند از جنس کارهایی است که در آن ایجاد وخلاقیت باشد. وقتی جلساتی از جنس فکری و نرم افزاری سیاست گذاری برگزار می کنیم تا مثلاً فلان رشته را درست کنند، دانشکده را از نظر طرح و برنامه ارتقا بدهیم رشته های جدید از داخل شرکت دانش بنیان بدهیم بیشتر برای این ها انگیزه دارم. امیدوارم خداوند کارهایی که انجام داده ام را از من بپذیرد و در ادامه راهی که باقی مانده است نیز مرا یاری نماید.

ارسال به دوستان