گرامیداشت مقام علمی اخلاقی دکتر عقیقی/ دکتر عقیقی: تازنده هستم، در خدمت جامعه هستم

گرامیداشت مقام علمی اخلاقی دکتر عقیقی/ دکتر عقیقی: تازنده هستم، در خدمت جامعه هستم

دکتر عقیقی : رشته روماتولوژی رشته بسیار ظریفی است، یعنی آدم باید عاشق رشته اش باشد تا بتواند کار کند و من واقعا عاشق رشته ام هستم. اگر یک بار دیگر به دنیا بیایم و بخواهم درس بخوانم بازهم رشته روماتولوژی اطفال را می خوانم.

بنابر این گزارش، در راستای ارج نهادن و تکریم اساتید پیشکسوت، مراسم تقدیر از چهل سال تلاش صادقانه دکتر عقیقی برگزار می شود. به همین منظور پای صحبت ایشان نشستیم تا خاطرات 40 سال خدمت در بیمارستان امام را با هم مرور کنیم. شما را به خواندن این گفتگو دعوت می کنیم:
ضمن عرض تشکر بابت وقتی که در اختیار ما قرار دادید از سوابق تحصیلی خود، سال ورودتان به دانشگاه، نحوه گذراندن دوره پزشکی تان، سال و شهری که رسما کار پزشکی تان را از آنجا شروع کردید برایمان بیان کنید؟ 
بسم الله الرحمن الرحیم تشکر می کنم از این لطفی که در مورد بنده دارید. من يحيي عقيقي فرزند مرحوم غلامعلي متولد 11 خرداد 1310 از كرمانشاه هستم. دوره ابتدایی را در چند دبستان گذراندم. پس از طی دوره ششم ابتدایی، به خاطر بعضی از مسائل نتوانستم ادامه تحصیل بدهم و مجور به ترک تحصیل شدم و به کار مشغول شدم. دفتر داری را یاد گرفته بودم و دفترهای تجارت خانه ها را من می نوشتم. بعد از مدتی که اوضاع زندگی بهتر شده بود تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم و هفتم و هشتم و نهم را در یک سال شبانه امتحان دادم و قبول شدم. دهم و یازدهم را هم طی یک سال شبانه گذراندم. سال 1331 و 1332 سال دوازدهم را با انتخاب رشته طبیعی گذراندم و در همان سال 1332 کنکور شرکت کردم و با نمره بالایی در دانشگاه تبریز قبول شدم. البته در دانشگاه های دیگر قبول شدم ولی به خاطر بعضی از امتیازاتی که دانشگاه تبریز داشت و من می توانستم استفاده کنم آن را انتخاب کردم، از جمله محل اسکان رایگان کمک تحصیلی که از طرف شهرداری کرمانشاه به بچه هایی که در تبریز بودند داده میشد (البته شامل حال بنده نشد و شهریه پرداخت می کردم). تمام سال های دانشکده پزشکی را با مقام اول طی کردم و دوره انترنی و سال ششم را هم دوباره شاگرد اول شدم. در آن زمان پزشکی شش ساله بود.  چون تمامی سال ها اول بودم و هیچ تجدیدی نداشتم دولت تصمیم گرفت بنده را برای ادامه تحصیل در آمریکا بورسیه کند. ولی شرایطی پیش آمد که نمی توانستند به آمریکا بفرستند و چون زبان انگلیسی هم بلد نبودم پس از مصاحبه ما گفتند شما برید دوره خارج از مرکزتان را ببینید تا بعد. بنده هم به مسجد سلیمان رفتم و خارج از مرکز را با خانم طی کردیم یک سال و نیم دو سال حساب شد و برای بورسیه به انگلستان رفتیم و تخصص اطفال را بنده در لندن گذراندم بعد از چند سال که دوران سخت دانشجویی بود، برگشتیم که متاسفانه امکان جذب بنده در دانشگاه تهران میسر نشد لذا به مسجد سلیمان شهری که قبلا دوره خارج از مرکز در آن طی کرده بودن رفتم. سپس در یک کنگره بین المللی در مشهد توفیق همراهی استاد قریب را یافتم و ایشان از بنده و دوستانم در آمریکا دعوت به همکاری کردند تا یک جمعی تشکیل بدهیم و موسسه جدیدی را راه اندازی کنیم که همین کار کردیم و از سال 1348 بود که وارد دانشگاه تهران شدم.
در دانشگاه تهران خدمتم را از استادیاری شروع کردم، بعد هم مقام دانشیاری و بعد از 4 سال هم استاد شدم. سال1380 بازنشسته شدم و از آن وقت هم به بعد به طور قراردادی با دانشگاه همکاری می کنم. قبل از بازنشستگی فرصتی پیش آمد و بنده به آمریکا رفتم و دوره فلوشیپ روماتولوژی کودکان را گذراندم، بعد از چند سال این رشته را در ایران به نام دانشگاه تهران ثبت کردم که مسئولیتش نیز به من واگذار شد. 
در حال حاضر صبح ها از ساعت 5:30 تا 10:30 و یا 11:30 در بیمارستان امام خمینی (ره) فعالیت می کنم. روزهایی که در دانشگاه، وزارتخانه، نظام پزشکی یا موسسات دیگر جلسه کاری است و من می توانم همکاری کنم در جلسات شرکت می کنم. اکثراً از ساعت 11 تا ساعت 14 در مطب بیماران ثابتم را می بینم بیشتر آنها بیماران روماتولوژی هستند. در مطبم پرونده بیماری های نادر که در دنیا خیلی کم مطرح شده است وجود دارد.
استاد وقتی شما وارد بیمارستان امام خمینی شدید وضعیت بیمارستان به چه شکل بود؟ 
خوب سال 1348 قبل از انقلاب، با عنوان مرکز طبی کودکان کار می کردیم بعد که انقلاب شد به مرور شرایط تغییر کرد. بنده یک سال رئیس مرکز طبی کودکان بودم، بعد دانشگاه با وزارت بهداشت ادغام شد و شرایط اساتید بدتر شد و بنده هم در آن شرایط به بیمارستان شریعتی رفتم. آنجا بخش اطفال را تاسیس کردیم و بعد در بیمارستان امیرکبیر با کمک دوستانی که اغلب آن ها به آمریکا برگشتند قسمت اطفال را راه اندازی کردیم. سپس مجدد به بیمارستان امام خمینی  برگشتم. البته زمانی که برگشتم بخش اطفال به آن معنای امروزی وجود نداشت، درمانگاهی داشتند که تمامی بیماران بزرگسال و اطفال با هم در یک مکان درمان می شدند. از سال1359 به بعد به علت جنگ بیمارستان با مشکلات زیادی مواجه بود ولی بالاخره بنده با کمک دوستانی که در آن زمان بودند و الآن هم در بخش کودکان بیمارستان ولیعصر مشغول هستند ازجمله سرکار خانم دکتر کیهانی دوست گرامی و همکاران عزیزمان، بخش اطفال را که درمانگاه تخصصی و فوق تخصصی است درست کردیم. به حمد الله خداوند توفیق داد و بخش مجهزی داریم. بخش نوزادانمان که در ایران نمونه است و بخش های دیگر را هم متخصصین اداره می کنند و تمام رشته ها را از جمله رشته قلب، روماتولوژی، اعصاب، خون و انکولوژی و کلیه را خوشبختانه ما در حال حاضر در این بیمارستان داریم. 
استاد دلیل شما  برای انتخاب رشته تخصصی کودکان چه بود؟ 
در حقیقت بنده از  ابتدا  شیفته استاد قریب بودم. از قدیم هم با هم آشنایی داشتیم. و همه جا از دکتر قریب تعریف می کردند. تا زمانی که به  خدمت ایشان رسیدم، عاشق اخلاق و رفتار، طرز برخورد با مریض ها، طرز طبابت و نحوه رفتار اجتماعی شان شدم. و سعادت داشتم یک چندسالی در مرکز طبی کودکان در خدمتشان باشم. همین باعث شد که به رشته اطفال علاقه مند بشوم و به اصرار دکتر قریب به خارج از کشور رفتم. دلیل انتخاب این رشته این بود که سعادت خدمت زیر دست استاد را پیدا کنم. و به فضل الهی این رشته را انتخاب کردم و تا حدی موفق هستیم 
استاد با دیدن بچه های بیمار در بیمارستان چه حسی به شما دست می دهد؟ 
بچه ها مثل عزیزان من و نور چشم بنده هستند. بچه ها  بیمار من نیستند دوست من هستند. از صبح دلشان به این  خوش است که من ساعت 5:30 یا 6 صبح می روم و معاینه شان می کنم. اصلا بچه ها را من دوست دارم. حدود 50 سال است که بچه ها را معاینه می کنم  ولی هنوز با دیدن بچه ای که می آورند حس می کنم تازه دفعه اول هست که می بینم. به بچه ها علاقه دارم برای این که می دانم که باید بالاخره آینده جامعه ما را بسازند. بنابراین اگر ما در تامین سلامتی آنها کوشا باشیم کار زیادی نکردیم وظیفه ما تامین سلامت کودکان است و امیدوارم در این امر موفق باشیم و بتوانیم در این رشته ای که کار می کنیم برای بچه هایی که بیماری مزمن روماتولوژی دارند که تا آخر عمر با آن ها  همراه است مراقبشان باشیم که محتاج دیگران نباشند. رشته روماتولوژی رشته بسیار ظریفی است، یعنی آدم باید عاشق رشته اش باشد تا بتواند کار کند و من واقعا عاشق رشته ام هستم. اگر یک بار دیگر به دنیا بیایم و بخواهم درس بخوانم بازهم رشته روماتولوژی اطفال را می خوانم.
درمورد رشته روماتولوژی اطفال که  در کشور تاسیس کردید برای ما بفرمایید. چه انگیزه ای باعث شد شما دنبال این رشته فوق تخصصی بروید؟ 
از سال 1348 که در مرکز طبی کودکان کار می کردم در درمانگاه همراه با دکتر قریب بیشتر بیشتر بیمارانی که روماتولوژی داشتند را انتخاب می کردم. خوب در آن زمان روماتولوژی مثل حالا مفصل نبود. می گفتند روماتیسم بیماری مهمی نیست. به قول دکتر دواچی که می گفت وقتی ما از فرانسه برگشتیم گفتند این بیماری که تخصص ندارد. روماتیسم یا حاد است یا مزمن. اگر حاد باشد به بیمار آسپرین می دهیم اگر مزمن باشد آرتروز می گوئیم. فکر می کردند کل بیماری همین است. ولی بعد که وارد آن شدم دیدم که یک دنیایی است. اصلا الآن در آمریکا برای هر بخش از علم روماتولوژی اطفال، افراد در همان قسمت تخصص می گیرند فوق تخصص می شوند. به این شکل نیست که یک روماتولوژیست همه قسمت ها را ببیند. ولی خوب ما به همین هم قناعت کردیم. 
این رشته در اکثر جاهای دنیا بود ولی در ایران نبود. از سال های قبل در اروپا بود، از سال 1990 که من به آمریکا رفتم تازه رشته فوق تخصصی  شروع به کار کرد و سال  92 اولین دوره فلوشیپ فارغ التحصیل شدند. بنابراین در خود آمریکا نیز این رشته خیلی جدید بود. البته خیلی از افراد به انگلیس رفته بودند و دوره فوق تخصصی را زیر نظر اساتید معروف آنجا گذارنده بودند ولی هنوز این رشته در آمریکا رسمی نشده بود و از سال 1992 رسمی شد. و الآن هم دوره فوق تخصص بین 2سال تا 3 سال بین استپ های مختلف طی می شود. این رشته، رشته بسیار ظریفی است چون ما 360 تا مفصل در بدنمان داریم یعنی به تعداد روزهای سال که خیلی هایشان را هم نمی بینیم. آنهایی که می بینیم مفاصل بزرگ است از جمله مفاصل دست و پا، شانه و گردن، پشت وکمر. و آنهایی که نمی بینیم از  جمله مفاصل داخل گوش تا داخل حنجره و داخل برونشات و جاهای دیگر.
در این بیماری اگر بیمار زود مراجعه کند، بیماری زود تشخیص داده بشود و کارهای که به تشخیص کمک می کند را اول انجام بدهیم. از داروهای جدید استفاده کنیم، می توان جلوی پیشرفت آن را گرفت و از تغییر شکل مفصل و از عوارض آن جلوگیری کرد. اگر مریض و خانواده زود مراجعه کنند نتایج خیلی بهتری می بینند. به والدین به زبان ساده می گوییم که چه کارهایی بکنید، چه دستوراتی انجام بدهید، آب درمانی -فزیوتراپی در خانه و ورزش هایی که در خانه می توانند انجام بدهند را توصیه می کنیم. 
خوب استاد شما تخصصتان را خارج از کشور دیدید چه دلیلی باعث شد که به ایران برگشتید؟
خوب پدر ومادر بنده در آن زمان زنده بودند و خوب انسان از والدینش نمی تواند جدا بشود. عشق به میهن، عشق به والدین و احساس دین به ممکلت از مهترین دلایل است. به هر حال ما با پول این مملکت تحصیل کردیم. اصلا ما پزشکی را ریگان خواندیم پولی ندادیم. بعد هم که شاگرد اول شدیم و پول تدریس ما را دولت داد و در خارج از کشور درس خواندیم. بعد هم فوق تخصص را از آمریکا گرفتیم. هم حقوقمان را دولت می داد و هم پول تحصیل بنده را می دادند و هم ماهیانه به خودم و خانم بنده پولی به حساب واریز می شد. خلاصه انسان مدیون به مملکتش است. به هر حال ما پزشک هستیم هرجا که کار بکنیم در خدمت مردم هستیم ولی به نظر بنده کشورم بیشتر به من احتیاج داشت تا انگلستان. بنابراین به خاطر مملکت و مردم حق شناس و دینی که ما به  کشور داشتیم برگشتم و تا روزی که زنده هستم با این که الآن قلبم نارحت است و با سه تا استنت دارم زندگی می کنم. ولی نمی توانم دست از کار بکشم عشقم این است که به مردم خدمت بکنم. 
استاد بازنشستگی از نظر شما چه معنایی دارد؟ 
به نظر من بازنشستگی برای ما معلمین دانشگاه ها معنا ندارد. برای پزشک که اصلاً معنا ندارد. به نظر من تا ما زنده هستیم باید در خدمت مردم باشیم. تمام سعی من این است که تا زنده هستم کارکنم چه بیمارستان باشد، چه آموزش دانشجو، انترن و رزیدنت باشد، چه در محیط کار چه در اجتماعی که به من احتیاج است. در همه این موارد من می روم و کاری را انجام می دهم. به عنوان مثال در کمیته ارتقای اعضای هیئت علمی خوشحال می شوم از این که همکاران دانشگاه ارتقا پیدا می کنند و بنده هم هر کمکی بتوانم انجام می دهم تا کارشان زودتر انجام شود. 
از دیگر همکاران قدیمی تان به غیر از استاد قریب که ذکر خیرشان بود خاطره ای دارید؟ 
همه  همکاران من خاطره هستند مرحوم دکتر سیادتی که خداوند رحمتشان کند چند سال پیش مرحوم شدند، آقای دکتر خاتمی که واقعا خاتم اطباء هستند از شاگردان استاد قریب، که امیدوارم خداوند طول عمر به ایشان بدهد. و دوستانی که به خارج از کشور رفتند و اکنون به ایران برگشتند. البته تعدادی از آنها فوت کرده اند و یک عده هم که خوب در تهران هستند را در کنگره ها می بینم و خوشحال می شوم. به قول استاد یلدا قبل از این که برای هم بشینیم کنارشان می نشینیم دست هم را می گیریم، می فشاریم و قدر همدیگر را بدانیم تا زنده هستیم.
استاد شما همچنان به دانشجو ها تدریس می کنید. دانشجو های امروز چه تفاوتی با دانشجو های گذشته کردند؟ 
امروزه دانشجویان خیلی تفاوت کردند. قبلا فقط کتاب و مجله بود برای کسب اطلاعات اما الآن موضوع اینترنت هست. این ها با آخرین اطلاعات آشنایی دارند یعنی مطلبی که یک ساعت پیش در اینترنت آمده است را می دانند. بنابراین استاد نیز باید به روز باشد، مطالعه کند، و از طریق اینترنت مطالب جدید را سرچ کند. اما آن چیزی که استاد دارد تجربه است که دانشجو ندارند. تجربه استادان در هیچ کتابی نیست. فقط با دیدن بیمار با یک علامت، دو علامت، معاینه دقیقی که انجام می شود و بعد اگر لازم باشد آزمایش، بدست می آید. این ها مطالبی است که دیگر در کتاب ها نمی شود پیدا کرد. دانشجو، انترن و رزیدنت باید از تجربه استاد استفاده کند تا مشکلشان حل می شود. طب خواندن نیست، طب تجربه است. 
ارتطباتنان با دانشجویانتان چگونه است؟ دانشجویی دارید که هنوز با آن ارتباط داشته باشید؟ 
اکثر دانشجویان من که خوشبختانه الآن خودشان استاد هستند مانند آقای دکتر رئیس کرمی، که بیش از بیست سال است که شبانه روز با هم هستیم. تقریبا تمام روز که در بیمارستان در خدمتشان هستیم و ایشان رئیس بخش ما هستند. خیلی از دانشجویانم که  الآن می بینم مثل اولاد خودم هستند من واقعا دوستشان دارم و من همان طور که با بیمارهایم صمیمی هستم با آنان نیز صمیمی هستم. مثل پدرشان هستم همه چیز را به من می گویند می خواهد ازدواج بکند از من می پرسد می خواهد کار بکند از من می پرسد می خواهد خارج از کشور برود  از من می پرسد که بروم یا نروم چی کار کنم؟ و خوب در خارج از کشور هم  همین طور است استاد مثل پدر می ماند برای دانشجویانش. امر و نهی در کار نیست هر دو از هم یاد می گیرند. همیشه همین طور است اگر  انسان الگو باشد دیگران آن را یاد می گیرند، اگر انسان درستکار باشد شاگرد یاد می گیرد، اگر منظم باشد، طرز صحبت کردن با زیر دستانشان خوب باشد با ادب صحبت کند همچنین با خانواده های بیماران که لازم باشد توضیحات بیشتر گفته شود، به آنچه می پرسند خوب گوش کرده و آن چیزی که به دردشان می خورد به آنان گفته شود، همه اینها را همه را یاد می گیرند.
به پزشکانی که تازه می خواهند وارد عرصه خدمت بشوند چه نصیحتی دارید؟ 
البته یکی باید بنده را نصیحت بکند، اما توصیه من این است که آنها درستکار باشند، منظم باشند، منزه باشند، به فکر مادیات نباشند، سعی کنند که مریض هایشان را خوب ببینند، خوب سابقه بیماری بگیرند، خوب تشخیص بدهند، خوب درمان کنند. بی دلیل آزمایش ننویسند، بی دلیل چند رقم دارو ننویسند، تا تشخیص نداده اند دارو برای کسی تجویز نکنند، یک کلام بگویند نمی دانم خیلی بهتر است تا جان مریض به خطر بیفتد، خیلی چیزها را ما هم نمی دانیم و با مشورت از دیگران و آزمایش تکمیلی تشخیص می دهیم بنابراین از مشورت کردن ابایی نداشته باشیم. 
شما وضعیت جامعه پزشکی از نظر علمی در کشورمان را چه طور می بینید؟ در چه جایگاهی قرار دارند؟ خوشبختانه ما از نظر علمی خیلی خوب پیش رفتیم، مخصوصا در سنوات اخیر دانشگاه تهران یک جهش فوق العاده ای داشته است. ریاست فعلی دانشگاه آقای دکتر جعفریان با این فکر نو و نوآوری که دارند هم در رشته تخصصی خودشان هم در رشته های دیگر سعی می کنند که هر روز در دانشگاه قدم بیشتری بردارند. به حمد الله وقتی دانشگاه تهران می درخشد انسان افتخار می کند، من که معلم این دانشگاه هستم و یک روز آرزو می کردم که شاگردش باشم، حالا افتخار می کنم که معلمی هستم که چهل و اندی سال در دانشگاه مشغول هستم. البته دانشگاه های دیگر هم به همین نسبت پیشرفت کرده اند ولی دانشگاه تهران که دانشگاه پیش رو است چنانچه کاری انجام بدهد، رشته ای تاسیس کند، دانشگاه های دیگر هم دنبال رو آن هستند و این خیلی خوب است.
جامعه چطور می تواند در واقع قدردان زحمات جامعه پزشکی باشد؟ 
ما به وظیفه خود عمل می کنیم، جامعه ما ایران به خصوص خیلی حق شناس است و ما این حق شناسی را در مردمان خارج از کشور کمتر می بینیم، اینجا مردم آنقدر با محبت هستند اگر اتفاقی برای طبیب بیافتد گذشتشان خیلی زیاد است اصلا قابل قیاس نیست، بالاخره اشتباه پیش می آید چراکه رشته ما رشته ظریفی است. ولی اگر قصد طبیب، نیت طبیب خداوند باشد و دست به قلم که می برد به امید خدا باشد، بیمارش که خوب شود شب راحت بخوابد، بهترین اجر است. ولو این که رایگان هم مریض دیده باشد همین قدر که لبخند بر لب خانواده مریض می بیند بالاترین اجر است. همانطور که شنیدید انسان باید سالم باشد که بتواند دین سالمی داشته باشد. اگر شما بتوانید خدمتی به بیماری بدهید تا سالم در جامعه زندگی بکند سالم خدمت بکند اجرتان با خداوند است.
برای آینده جامعه پزشکی چه آرزو و امیدی دارید؟ 
امیدوارم افرادی که در آینده وارد این رشته می شوند خیلی  بهتر از ما باشند. به هر حال ما در یک زمانی تحصیل کردیم که امکانات خیلی کم بود، امکانات 60 سال پیش اصلا قابل قیاس با الآن نیست. کتاب های قدیمی، الآن با اینترنت شما می توانید تمام اطلاعات آن طرف دنیا را پیدا کنید، یک دارویی تازه کشف می شود  فوری می توانید بگوید این دارو جدید آمده. آنقدر علم پیشرفت کرده که به نظر بنده باید بگویم ساعتی در حال تغییر است بنابراین ما نمی توانیم با معلومات قبلی باشیم باید به روز باشیم اینکه توصیه می کنم که کسی وقتش را بی خود تلف نکند و در هر رشته ای مخصوصا پزشکی به روز باشد برای همین است.
استاد وقتی در حیاط بیمارستان امام که 80 سال از سابقه اش می گذرد قدم بر می دارید چه حسی دارید؟ من خاک اینجا را مقدس می دانم. من گاهی نماز صبح را هم اینجا می خوانم چون معتقدم اینجا مقدس است. مریض هایی که می آیند اینجا کسی را ندارند، اول خدا و بعد ما و پرستارها و کسانی که این جا خدمت می کنند را دارند. وقتی در این بیمارستان قدم می زنم احساس آرامش می کنم  به جای اینکه بخوابم تلوزیون نگاه کنم اخبار نگاه کنم میایم بیمارستان می نشینم، اینجا مطالعه می کنم، با لب تاب کار می کنم، بیمارهایم را زودتر می بینم هم بیمار راضی است هم پرستار هم من راضی هستم چون صبح زود که بیمار ویزیت می کنم کارهای بیمارهم زودتر انجام می شود و اگر بخواهم بیماری را مرخص کنم خیالم راحت است که امروز مرخص می شود و آن روز برایش حساب نمی شود.
استاد بیماری هست که خاطراتشان بعد سال ها در خاطرتان مانده باشد؟ 
من بیش از 50 سال است که بیمار می بینم. بعضی از بیماران من 50 ساله هستند. بارها اتفاق افتاده که فردی که بیمار من بوده و الآن خودش دکتر یا مهندس شده، فرزندش را نیز برای معاینه نزد من می آورد. یک دختر 13 یا 14 ساله است که شاعر و بسیار باهوش است. بیماری روماتولوژی دارد چند سال بیمار بنده است و به یاری خداوند از مرگ نجاتش داد. نمی دانید بیماران برای هر کار جزیی که برایشان انجام می دهید چه کار می کنند. نمی دانید چقدر تشکر می کنند. در حالی که من کاری نکردم این وظیفه من بوده که انجام دادم ولی به من محبت دارند. در هر رشته ای من مریض دارم کافی است تلفن بکنم تا اگر کاری از دستشان بر می آید انجام دهند. همه آنها محبت دارند و سعی می کنند مشکلی که برای بنده پیش آمده را  حل کنند.
استاد از زندگیتان راضی هستید از اینکه رشته پزشکی را انتخاب کردید؟ 
الحمدالله همیشه خدا را شاکر هستم که این توفیق را به من داد شاید لیاقتش را نداشتم ولی فضل الهی بود که قدم برداشتم، پشتکار نشان دادم. البته خانم بنده هم به من کمک کرد چه در خارج از کشور انگلستان، آمریکا هر جای دنیا که رفتیم همیشه به حمدالله پشتیبان من بودند و توانستم یک رشته ای که در این مملکت نبوده را تاسیس کنم تا باری از روی دوش این مملکت برداشته  بشود.
از خانواده تان بگوئید در این مسیری که شما طی کردید چقدر همراهتان بودند؟ 
خانم بنده که 61 سال از ازدواجمان می گذرد، از سال چهارم دانشجویی زندگی مشترکمان را شروع کردیم. در واقع از یک زندگی راحت به یک زندگی دانشجویی آوردمشان. از سردترین نقطه آذربایجان به گرم ترین نقطه خارج از مرکز رفتیم، بعد به انگلستان رفتیم. ایشان آسم داشتند و در هوای آلوده آنجا که برای افراد آسمی تحملش سخت است ساختند تا من درسم تمام شود. وقتی به آمریکا رفتیم، هوای سرد آنجا را هم تحمل کرد. خدارو شکر که فعلا حالشان خوب است. همیشه پشتیبان من بودند و بچه های خوبی تربیت کردند. در خانواده و فامیل که اکثرا پزشک هستند به بنده لطف داشته و دارند. تعدادی از آنها در آمریکا استاد هستند بعضی از آنها در اینجا هستند و تخصص دیدند. یکی از داماد های بنده دندان پزشک است. داماد دیگرم مهندس است بچه هایشان هم پزشک و مهندس هستند و در آمریکا و کانادا کار می کنند و باعث افتخار من هستند. برادر هایم هم تحصیل کرده هستند و دارای مدرک دکتری دارو سازی، دندان پزشکی و رادیولوژی هستند. خواهرم در آمریکا پرستار است و همسرش هم استاد دانشگاه است بچه هایشان هم پزشک هستند. تقریبا اکثر خانواده و فامیل پسر عموها همه پزشک هستند و این رشته را دنبال می کنند.
استاد برای ما پزشکی را معنی می کنید؟
پزشکی یعنی خادم مردم بودن یعنی درخدمت مردم بودن و تامین سلامتی مردم. مخصوصا سلامتی بچه ها ما مامور هستیم سلامتی شان را تامین کنیم آنچه که در توان داریم.
عشق به وطن را چه طور معنی می کنید؟ عشق به وطن یعنی هیچ جای دنیا مملکت انسان نمی شود. هرجای دنیا که بروید یاد همین جوی های آلوده تهران می افتید انسان نباید هیچ وقت وطنش را فراموش کند. من به همه جای دنیا به جز آمریکا جنوبی رفتم از چین و شوروی، تا تمام شهرهای آمریکا و اروپا، هیچ جا مملکت انسان نمی شود. علاقه داشتم بروم درس بخوانم تخصص بگیرم ولی دوباره به مملکت بگردم، مملکت مال ما و نسل های بعد از ما است. باید آن را بسازیم، با تمام خوبی ها و بدی هایش، با تمام مشکلاتش ما باید در مقابل مشکلات قد علم بکنیم ما خیلی از مشکلات را پشت سر گذاشتیم.
اگه بخواهید ما را نصیحتی بکنید که همیشه آویزه گوشمان باشد چه نکته ای را بیان می کنید؟
اول تشکر می کنم از اینکه شما می آئید به اساتید قدیمی سر می زنید، فراموششان نمی کنید و نسل جوان که این چیزها را ببینند می گویند که نه هنوز دانشگاه قدر اساتیدش را می داند، می فهمد که بازنشسته ها فراموش شده نیستند. این خودش بزرگترین هدیه و نعمت برای ما و برای نسل آینده است. امیدواریم در این هدفی که انتخاب کردید و در این کار ارزنده ای که انجام می دهید موفق باشید و آرزو می کنیم دانشگاه ما هم هر روز از روز قبلش بهتر بشود چون خانه ماست.
همچنین خداوند توفیق بدهد به آن هایی که دانشگاه و دانشگاه ها را اداره می کنند. خداوند به کسانی که بودجه ما را تامین می کنند توفیق بدهد، خداوند به پرستارهایی که بازو های اصلی ما هستند کمک بکند. امیدوارم که خداوند رحمتش را از این مملکت دریغ نکند که تا حالا هم نکرده است. و به کسانی که به این مملکت خدمت می کنند طول عمر بدهد. آرزو می کنیم خداوند دشمنان این مملکت را هم هدایت کند.
استاد اگر امکانش هست برای ما یک بیت شعر بخوانید؟ 
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز  /  مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
برای شما آرزوی طول عمر و سلامتی می کنیم از اینکه به ما فرصت دادید در خدمتتان باشیم ممنونم و برایتان آرزوی سلامتی دارم 
من هم ممنون و سپاسگزار هستم که وقتتان را به ما دادید
 
      
            
   
 
کلمات کلیدی